گنجور

 
اوحدی

ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم

با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم

زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی

من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم

همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست

هر بت که بدین نقش بود من بپرستم

فردای قیامت که سر از خاک برآرم

جز خاک در او نبود جای نشستم

دست من و دامان شما، هر چه ببینید

جز حلقهٔ آن در، بستانید ز دستم

بر گرد من ار دانه و دامیست عجب نیست

روزی دو، که مرغ قفس و ماهی شستم

در سر هوس اوست، به هر گوشه که باشم

در دل طرب اوست، به هر گونه که هستم

بارم نتوان برد، که مسکین و غریبم

خوارم نتوان کرد که افتاده و پستم

باشد سخنم حلقه به گوش همه دل‌ها

چون حلقه به گوش سخن روز الستم

پنهان شدم از خلق وز خلق خلق او

خلقم چو بدیدند و بجستند بجستم

دوش اوحدی از زهد سخن گفت و من از عشق

القصه، من از غصهٔ او نیز برستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

مشکن صنما عهد که من توبه شکستم

وز بهر تو در کنج خرابات نشستم

اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک

زیرا که میان سخت به زنّار ببستم

پیش تو برم سجده میان‌بسته به زنّار

[...]

عطار

دی در صف اوباش زمانی بنشستم

قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم

جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس

از دلق برون آمدم از زرق برستم

از صومعه با میکده افتاد مرا کار

[...]

سعدی

گو خلق بدانند که من عاشق و مستم

آوازه درست است که من توبه شکستم

گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت

من فارغم از هر چه بگویند که هستم

ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود

[...]

حکیم نزاری

آوازه در افتاد که من توبه شکستم

نه نه نه چنان است که من توبه پرستم

دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا

از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم

ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر

[...]

خواجوی کرمانی

امروز که من عاشق و دیوانه و مستم

کس نیست که گیرد بشرابی دو سه دستم

ای لعبت ساقی بده آن باده ی باقی

تا باده پرستی کنم و خود نپرستم

با خود چو دمی خوش ننشستم بهمه عمر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه