صیاد به من تنگ چنان کرده قفس را
کز تنگی جا بسته به من راه نفس را
این چشم پرآشوب نگاهی که تو داری
مستی است که بندد به قفا دست عسس را
چون بر نکشم آه و فغان از دل صد چاک
از ناله چه سان منع توان کرد جرس را
یا رب نشود کشته به شمشیر جفایت
هر کس که به دل راه دهد غیر تو کس را
از دامنت ای شاخ گل گلشن خوبی
کوته نکند خار جفا دست هوس را
از کوی تو عنقا نتوانست گذشتن
کی قوت پرواز بود بال مگس را
شد عرصه جولانگه تو دیده قصاب
هرگه که برانگیختی از نار فرس را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ناامیدی و درد عشق صحبت میکند. شاعر به تنگی و محدودیتهای ناشی از عشق میپردازد و احساس میکند که قفس عشق او را در بر گرفته است. چشم معشوق وی را مجذوب کرده و او را به مستی واداشته است. شاعر از عدم توانایی در کنترل فریادهای دل شکستهاش سخن میگوید و دعا میکند که کسی به دست جفای معشوق کشته نشود. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و خواهان رهایی از خارهای جفا است. در نهایت، شاعر بیان میکند که در دنیای عشق، هرگز نمیتواند از آن رها شود، همانطور که مگس نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: صیاد به قدری قفس را بر من تنگ کرده که به خاطر کمبود جا، نفس کشیدن برایم دشوار شده است.
هوش مصنوعی: این چشمان پر از التهاب و آشفتگی تو به حدی مسحورکننده است که میتواند دستان مراقبان امنیت را به عقب برگرداند و از آنها دور کند.
هوش مصنوعی: وقتی که من از دل پر درد و رنج خود ناله و فریاد نزنم، چگونه میتوان صدای زنگوله را خاموش کرد؟
هوش مصنوعی: پروردگارا، هرگز اجازه نده کسی به خاطر ظلم و ستم تو کشته شود، هر که در دلش جز تو به کسی راه دهد.
هوش مصنوعی: ای گلهای زیبا، از دامن تو نمیتوان کمرنگی زیبایی و لطافت را گرفت. خارهای آزارزننده و هوس، نمیتوانند به این گلستان آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: از کوی تو هیچ پرندهای نمیتواند عبور کند، زیرا قدرت پرواز فراتر از توان مگس نیست.
هوش مصنوعی: در هر زمانی که تو اشتیاقی به حرکت از خود نشان دادی، میدان زندگی و مبارزه به وسعت چشمان تو، همچون میدان جولانگاه یک قصاب، به تماشا درآمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیری نبود از لب شیرین تو کس را
کس سیر ندید از شکر ناب مگس را
نالان به سر کوی تو آییم که ذوقی است
در قافله کعبه روان بانگ جرس را
با صبح بگویید که بیوقت مزن دم
[...]
با شهپر عنقا چه نوا بال مگس را
همه نغمه داوود که دیدست جرس را
در معرض خورشید سها را چه نمایش؟
با نور تجلی چه ضیا نار قبس را؟
بس غنچه نشکفته به تاراج خزان رفت
[...]
از نغمه عشاق چه ذوق اهل هوس را؟
از ناله بلبل چه خبر چوب قفس را؟
بربند به نرمی دهن هرزه درایان
از پنبه توان کرد زبان بند جرس را
هستی بهتپش رفت واثرنیست نفس را
فریادکزین قافله بردند جرس را
دل مایل تحقیق نگردید وگرنه
ازکسب یقین عشق توانکرد هوس را
هر دل نبرد چاشنی داغ محبت
[...]
جا در صف عشاق مده اهل هوس را
حیفست که از هم نشناسی گل و خس را
تا بر دلت از ناله غباری ننشیند
از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را
زآهم که شبیخون بفلک میزند امشب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.