گنجور

 
نظیری نیشابوری

با شهپر عنقا چه نوا بال مگس را

همه نغمه داوود که دیدست جرس را

در معرض خورشید سها را چه نمایش؟

با نور تجلی چه ضیا نار قبس را؟

بس غنچه نشکفته به تاراج خزان رفت

رسم است که رهزن زند از قافله پس را

پریدن نادان گه نظمم به چه ماند؟

با آن که پرد چشم و نهی بر مژه خس را

در کوی حقیقت چه کند مرد مجازی؟

در بیشه شیران چه هنر گرگ هوس را؟

جز حاجت اخوان نسزد تحفه یوسف

اینجا نرسد عرض تجمل همه کس را

هرچند ز تریاق بود زهر گران تر

زین جنس به صد من ندهم نیم عدس را

کس همره ما نیست کز آن سوی بتازیم

کز معرکه بدیم برون گرد فرس را

تا همدم هر بیهده پرواز نگردد

در سینه شکستیم پر و بال نفس را

در آرزوی یک تن هم جنس که عنقاست

از بس که طپیدیم شکستیم نفس را

صبح از دم خون ریز «نظیری » به هراس است

از ناوک شب خیز بود بیم عسس را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال خجندی

سیری نبود از لب شیرین تو کس را

کس سیر ندید از شکر ناب مگس را

نالان به سر کوی تو آییم که ذوقی است

در قافله کعبه روان بانگ جرس را

با صبح بگویید که بیوقت مزن دم

[...]

صائب تبریزی

از نغمه عشاق چه ذوق اهل هوس را؟

از ناله بلبل چه خبر چوب قفس را؟

بربند به نرمی دهن هرزه درایان

از پنبه توان کرد زبان بند جرس را

بیدل دهلوی

هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را

فریادکزین قافله بردند جرس را

دل مایل تحقیق نگردید وگرنه

ازکسب یقین عشق توان‌کرد هوس را

هر دل نبرد چاشنی داغ محبت

[...]

قصاب کاشانی

صیاد به من تنگ چنان کرده قفس را

کز تنگی جا بسته به من راه نفس را

این چشم پرآشوب نگاهی که تو داری

مستی است که بندد به قفا دست عسس را

چون بر نکشم آه و فغان از دل صد چاک

[...]

طبیب اصفهانی

جا در صف عشاق مده اهل هوس را

حیفست که از هم نشناسی گل و خس را

تا بر دلت از ناله غباری ننشیند

از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را

زآهم که شبیخون بفلک میزند امشب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه