سیری نبود از لب شیرین تو کس را
کس سیر ندید از شکر ناب مگس را
نالان به سر کوی تو آییم که ذوقی است
در قافله کعبه روان بانگ جرس را
با صبح بگویید که بیوقت مزن دم
امشب شب وصل است نگه دار نفس را
زلف تو که شبرو شده زو زاهد و عابد
از خرقه پشمینه غنی ساخت عسس را
خواهم که نهم آینه ای پیش رقیبان
در چشم خسان تا فکنم این همه خس را
نگذاشت که خال رخ او بنگرد این چشم
این خوان خلیل است چه تنگیست عدس را
چون دید کمال آن سر کو ترک وطن کرد
بلبل چو چمن دید رها کرد قفس را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عشق و شوق اشاره دارد و شاعر به زیبایی معشوق خود میپردازد. او از دلتنگیها و نالهها در مسیر معشوق سخن میگوید و بیان میکند که هیچکس از شیرینی عشق بهرهمند نیست. شاعر به اهمیت لحظههای وصال تأکید میکند و از بساط زهد و عبادت فاصله میگیرد. همچنین، او آرزو دارد در برابر رقیبان خود آینۀ عشق و زیبایی را نشان بدهد و به دشواریهایی که در اثر زیبایی معشوق پیش میآید، اشاره میکند. در نهایت، شاعر با ذکر بلبل و چمن، به آزادی از قفس و شوق پرواز در عشق پرداخته است.
هوش مصنوعی: هیچ کس هرگز از لذت شیرینی تو سیر نمیشود و هیچ مگسی هم از شکر خالص سیر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ما با دل شکسته و غمگینی به خیابان تو میآییم، زیرا در این سفر، شادیای است که هنگام عبور از کنار کعبه، صدای مستانهی دور را میشنویم.
هوش مصنوعی: به صبح بگویید که به موقع دم نزن؛ امشب شبی است که به هم رسیدن و وصل است، پس نفس خود را نگهدار.
هوش مصنوعی: زلفهای تو که مانند شب تار شده، باعث شده است که زاهدان و عابدان با پوشیدن لباسهای پشمی خود از دنیا بینیاز شوند و به شدت به تو توجه کنند.
هوش مصنوعی: من میخواهم آینهای در برابر رقیبان بگذارم تا تمام ضعفها و نواقص آنها را ببینند و از خودشان شرمنده شوند.
هوش مصنوعی: این بیت به حسرت و افسوس اشاره دارد. گویا چشمها نمیتوانند به زیبایی چهره محبوب نگاه کنند، و این حالت به نوعی کمبود و تنگی فضا را یادآوری میکند. مانند آنکه در یک خوان (میز غذا) که باید پر از نعمت باشد، اما به خاطر محدودیتها و کمبودها، این حس زیبایی و لذت به چشم نمیآید.
هوش مصنوعی: زمانی که بلبل زیبایی و کمال آن سر کو را دید، تصمیم گرفت که وطن خودش را ترک کند و وقتی چمن را دید، قفس را رها کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با شهپر عنقا چه نوا بال مگس را
همه نغمه داوود که دیدست جرس را
در معرض خورشید سها را چه نمایش؟
با نور تجلی چه ضیا نار قبس را؟
بس غنچه نشکفته به تاراج خزان رفت
[...]
از نغمه عشاق چه ذوق اهل هوس را؟
از ناله بلبل چه خبر چوب قفس را؟
بربند به نرمی دهن هرزه درایان
از پنبه توان کرد زبان بند جرس را
هستی بهتپش رفت واثرنیست نفس را
فریادکزین قافله بردند جرس را
دل مایل تحقیق نگردید وگرنه
ازکسب یقین عشق توانکرد هوس را
هر دل نبرد چاشنی داغ محبت
[...]
صیاد به من تنگ چنان کرده قفس را
کز تنگی جا بسته به من راه نفس را
این چشم پرآشوب نگاهی که تو داری
مستی است که بندد به قفا دست عسس را
چون بر نکشم آه و فغان از دل صد چاک
[...]
جا در صف عشاق مده اهل هوس را
حیفست که از هم نشناسی گل و خس را
تا بر دلت از ناله غباری ننشیند
از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را
زآهم که شبیخون بفلک میزند امشب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.