گنجور

 
نظام قاری

وصف قوت انکه گفت به زلباس

نان شناسی بود خدانشناس

کس چه گوید جواب گفته من

شرط ره نیست باپلاس پلاس

بهز چادر شب از بر مهتاب

نتواند برید کس کرباس

هر که دوزد لباس بر قد شعر

همچو من در سخنوری لاباس

هست سرپوش دسته نقش این شعر

خاص از بهر این زمرد کاس

خسرو ار شهر بندد آیئنی

گوز دیوان من ببر اجناس

تا چه برجست هیئات دستار

که ذنب جمع شد درو باراس

اطلس آل در بر سنجاب

این یکی آتش آن رماد شناس

همچنان کز طعام پر مرضست

شمله از سر نهاد نست عطاس

گو نظر کن بنقش ابیاری

هر که خط خوانده است از قرطاس

قاری از وصف جامها دایم

مور بر مرد مست روی شناس