گنجور

 
نظام قاری

آنانکه خاکرا بنظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشی چشمی بما کنند

در جواب او

دستار هر دو روز همان به که وا کنند

چندین گره بعقد شاید رها کنند

رختی که میخری بستان زود ز آشنا

اهل نظر معامله با آشنا کنند

تشریفها ببقچه و محفل پر از غریو

تا آنزمان که پرده بر افتد چها کنند

حیران گویهای زر جیب سفله اند

آنانکه خاکرا بنظر کیمیا کنند

چون مخفی است انچه درین جیب اطلس است

هر کس حکایتی بتصور چرا کنند

جامه بران چو وصله زعین البقر برند

آیا بود که گوشه چشمی بما کنند

دردی ز زخم جامه که بر تن رسیده است

زابیاری طبیبیش آخر دوا کنند

چون خرقه را زوصل عصائی گزیر نیست

آن به که کار خرقه رها باعصا کنند

مدح قماش قلب هم از تاجران شنو

صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند

قاری چه شد بشال سقرلاط اگر بدید

شاهان که التفات بحال گدا کنند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

ای پیشوای شرع که ایناء روزگار

از بهر دفع ظلم بتو النجا کنند

ارباب فضل ملتزم منّتی شوند

در خدمت تو گر بمثل جان فدا کنند

احوال روزگار از آن شد که بعد ازین

[...]

کمال خجندی

آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند

از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند

گر کام اوست ریختن خون عاشقان

آن به که کامش از دل شیدا روا کنند

بیهوده رنج می برد از دست ما طبیب

[...]

جهان ملک خاتون

درد دل مرا چو اطبا دوا کنند

درمان درد ما لب لعل شما کنند

بیچارگان شوق که بینند روی او

این بس بود ز دور که او را دعا کنند

شاهان چو در گذار ببینند خسته ای

[...]

حافظ

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند

دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی

باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

[...]

نسیمی

آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند

جانها به جای جامه به بویش قبا کنند

آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل »

مس را به التفات نظر کیمیا کنند

ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه