گنجور

 
نظام قاری

بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

در جواب او

مرغ مدفونی گلی از شرب در منقار داشت

برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت

گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست

گفت ما را گلعذار شرب دراینکار داشت

اطلس ارباکاستر ننشست جرم بقچه چیست

پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت

نقشد وز جامه را دیدم چو نقاشی که او

دایره دامان و چاکش هیئات پر کار داشت

رانده قیغاج خشیشی کرد آن کمخای سبز

شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

برخور ایصاحب زار مک با تو گرچه کهنه شد

خرم آن گز نازنینان بخت برخوردار داشت

آفرین بر شعر باف طبع قاری کو به شعر

از همه جنس و قماش معنوی در بار داشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت

گفتمش در عین وصل‌، این ناله و فریاد چیست؟

گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

[...]

نظام قاری

مرغ زرینی گلی از شرب در منقار داشت

بر گلستانی ز کمخا نالهای زار داشت

جامی

یار نازک دل که بی موجب ز من آزار داشت

عمری از تیغ تغافل خاطرم افگار داشت

داشتم بسیار درد و حسرت از آزار او

با من آزارش نمی دانم چرا بسیار داشت

دیده بخت من از نادیدن او تیره بود

[...]

کوهی

جانم از صبح ازل چون دیده بر دیدار داشت

تا ابد هم دل تمنای رخ دلدار داشت

یار باری دان دل و جان ابد را تا ازل

پادشاه لامکان چون از مکانها عار داشت

تا که هست از کفر و ایمان چشم کافر کیش او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه