گنجور

 
کوهی

جانم از صبح ازل چون دیده بر دیدار داشت

تا ابد هم دل تمنای رخ دلدار داشت

یار باری دان دل و جان ابد را تا ازل

پادشاه لامکان چون از مکانها عار داشت

تا که هست از کفر و ایمان چشم کافر کیش او

بر میان پیر مغان از زلف او زنار داشت

تا که معنی هو فی شان بدانستم که چیست

لحظه لحظه جعد او با زلف او در کار داشت

از سقیهم ربهم در داد ساقی دمبدم

نقل می را در دهان عارفان اسرار داشت

چونکه کرد اسرار خود او را انا الحق گفت خویش

پس چرا منصور از این گفتگو بردار داشت

ساعد و دستش ببد مستی جهانی را بکشت

ساغر پرخون خود را بر لب خونخوار داشت

با وجود آنکه عالم مست جام حیرت است

جمله ی جانها لب ساقی بمی هشیار داشت

ذره چون آفتاب آن ماه روی خود نمود

دیدمش روی چو خورشیدش بصد انوار داشت

بر ندارد دیده از دیدار دلبر صبح و شام

هر که چونکوهی ز حضرت دولت بیدار داشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت

گفتمش در عین وصل‌، این ناله و فریاد چیست؟

گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

[...]

نظام قاری

بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

مرغ مدفونی گلی از شرب در منقار داشت

برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت

گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظام قاری
جامی

یار نازک دل که بی موجب ز من آزار داشت

عمری از تیغ تغافل خاطرم افگار داشت

داشتم بسیار درد و حسرت از آزار او

با من آزارش نمی دانم چرا بسیار داشت

دیده بخت من از نادیدن او تیره بود

[...]

سلیم تهرانی

بی تو امشب ساغر می، دیدهٔ خونبار داشت

مرغ نغمه سر به زیر بال موسیقار داشت

زهر از گوشم چکد چون شبنم از دامان گل

ناصح من در دهن گویا زبان مار داشت

هرکسی جوید خریدار متاع خویش را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلیم تهرانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه