به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بیخور و خوابم
به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم
در جواب آن
بنقش چادرشب کز نهالی بیخورو جوابم
بروی مهوش والا که من از شده در تابم
بگرمی تن قندس بنرمی بر قاقم
که افتاده بر وی تخته بر آبی چو سنجابم
بجان خرقه شیخان و عمر جامه منبر
که با سجاده ام همره چو رو درروی محرابم
بقدر تخت و جاه کت که باشد از خسیسی کر
بخار بور یا در فرش از زیلوجه برتابم
بشام چشم بندو صبح جادو کز غم دستار
نه روز آرام میگیرم نه شب یکلحظه میخوابم
ببحر حبر و گرداب خشیشی کز فراق صوف
بسان رختهای گازری از سرگذشت آبم
بدستار طلا دوزی و بیرمهای سلطانی
که ماه شمسی ای قاری چو کتان میبرد تابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس عمیق خود نسبت به معشوق صحبت میکند. او به زیبایی چشمان و ابروهای معشوق اشاره میکند و ابراز میدارد که در غیاب او خواب و خوراک ندارد. شاعر احساس تنهایی و دلتنگی عمیقی را تجربه میکند و اینکه از غم فراق معشوق، نه روز آرامش دارد و نه شب میتواند بخوابد. او به تشبیههایی زیبا از طبیعت و زندگی استفاده میکند تا نشان دهد که چقدر وجود معشوق برایش مهم است و در هر حالتی به یاد اوست. این شعر پر از احساسات عاشقانه و نمادهای زیباست که نشاندهنده عمق عشق و دلتنگی شاعر است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از کنارم رفتی، خواب و آرامش را هم از دست دادم. به ابروهایت که نگاه میکنم، همیشه مثل موهای تابدار تو دچار اضطراب و نگرانی هستم.
هوش مصنوعی: در تصویر چادر شب، من از زیبایی چهرهات به وجد آمدهام و از آن هالهٔ خنک و دلنشین، میخواهم بگویم که من از عشق و زیبایی تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: در گرمای تن شیرین قند، به آرامی بر روی قاقم نشستهام. قاقم که بر روی تختهای روی آب افتاده، حسی شبیه سنجاب دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر ارادت به لباسهای درویشان و عمر لباس منبر، که با سجادهام همراه است، در مقابل محراب قرار دارم.
هوش مصنوعی: هرچه بر تخت و مقام، جلال و شکوه داشته باشی، مانند خسیس و بخیل خواهی بود. همچنان که اگر در فرش هم از زیر دست کسی بیرون بیاوری، مانند یک چیز بیارزش به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: شب که میشود، چشمم را میبندم و صبح که میشود، به نوعی جادو مبتلا میشوم. به خاطر غمهایی که دارم، نه در روز آرامش دارم و نه شب، و حتی یک لحظه هم نمیتوانم بخوابم.
هوش مصنوعی: در دل دریایی از کلمات غرق شدهام و همچون در گردابهای ناشی از دلتنگی برای صوفی، از گذشتهام و یادآوریهای آن به دور میباشم.
هوش مصنوعی: در دستم دوختهای از طلا که نشاندهندهٔ مقام سلطنت است، و تو، ای قاری، مانند کتان در نور ماه تاب میخوری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
[...]
دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم
همان به تر که بر دنبالِ مرغِ رفته نشتابم
دم از من بر نمی آید غم از من بر نمی گردد
ملول از جمعِ حُسّادم نفور از منعِ بوّابم
توانم چاره یی کردن دمی با خود برآوردن
[...]
به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بیخور و خوابم
به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم
به جان عاشقان، یعنی لبت کامد به لب جانم
به خاک پای تو یعنی، سرم کز سر گذشت آبم
به خاک کعبه کویت، به حق حلقه مویت
[...]
حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم
زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم
به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان
که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم
چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من
[...]
بود آسودگی در اضطراب از چشم بیتابم
چو نبض خسته دایم در طپش باشد رگ خوابم
مرا دل کندن از صهبا کم از جان کندنی نبود
در اعضا ریشه دارد از رگ تلخی می نابم
ز مستی رتبهٔ جمشید باشد بینوایان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.