گنجور

 
غالب دهلوی

می‌ربایم بوسه و عرض ندامت می‌کنم

اختراعی چند در آداب صحبت می‌کنم

ناتوانم برنتابم صدمه لیک از فرط آز

تا درآویزد به من اظهار طاقت می‌کنم

گویی از دشواری غم اندکی دانسته است

می‌کشد بی‌جرم و می‌داند مروت می‌کنم

در تپش هر ذره از خاکم سویدای دل است

هرچه از من رفت و هم بر خویش قسمت می‌کنم

غافلم زان پیچ و تاب غصه کز غم در دل است

دل شکاف آهی به امید فراغت می‌کنم

سنگ و خشت از مسجد ویرانه می‌آرم به شهر

خانه‌ای در کوی ترسایان عمارت می‌کنم

کرده‌ام ایمان خود را دستمزد خویشتن

می‌تراشم پیکر از سنگ و عبادت می‌کنم

چشم بد دور التفاتی در خیال آورده‌ام

هرچه دشمن می‌کند با دوست نسبت می‌کنم

دستگاه گل‌فشانی‌های رحمت دیده‌ام

خنده بر بی‌برگی توفیق طاعت می‌کنم

زنگ غم ز آیینه دل جز به می نتوان زدود

دردم از دهر است و با ساقی شکایت می‌کنم

غالبم غالب هم آیین برنتابم در سخن

بزم بر هم می‌زنم چندان که خلوت می‌کنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت می‌کنم

تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوش‌خِرام

در کمینم و انتظار وقتِ فرصت می‌کنم

واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن

[...]

امیرعلیشیر نوایی

بر در دیر مغان هرروز خدمت می‌کنم

صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت می‌کنم

پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می

سال‌ها از مستی آن باده عشرت می‌کنم

تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین

[...]

صائب تبریزی

چون نظر بر روی آن دشمن مروت می‌کنم

از بهار گریه گلریزان حسرت می‌کنم

تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟

مدتی در پای خُم قصد اقامت می‌کنم

سلیم تهرانی

اختیار گوشه درمان است، همت می‌کنم

می‌نشینم همچو عنقا و فراغت می‌کنم

تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی

بر دل خود چون زنم ناخن، شجاعت می‌کنم

هرچه کردم شکر آن را، روزگار از من گرفت

[...]

اسیر شهرستانی

یاد چشمی را به افسون رام الفت می‌کنم

می‌نشینم گوشه‌ای تنها فراغت می‌کنم

ننگ سربازی است امید ترحم داشتن

جان فدای جور یار بی‌مروت می‌کنم

خاطر من مفلس و گنج روان عشق نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه