بر نمی آید ز چشم از جوش حیرانی مرا
شد نگه، زنار تسبیح سلیمانی مرا
دامن افشاندم به جیب و مانده در بند تنم
وحشتی کو تا برون آرد ز عریانی مرا
وه! که پیش از من به پابوس کسی خواهد رسید
سجده شوقی که می بالد به پیشانی مرا
همچنین بیگانه زی با من دل و جان کسی
بدگمان گردم اگر دانم که می دانی مرا
با همه خرسندی از وی شکوه ها دارم همی
تا نداند صید پرسش های پنهانی مرا
برنیایم با روانی های طبع خویشتن
موج آب گوهر من کرده طوفانی مرا
تا به راهت مردم و یک ره به خاکم نامدی
دوزخی گردیده اندوه پشیمانی مرا
خویش را چون موج گوهر گرچه گرد آورده ام
دل پرست از ذوق انداز پر افشانی مرا
تشنه لب بر ساحل دریا ز غیرت جان دهم
گر به موج افتد گمان چین پیشانی مرا
با سراجالدین احمد چاره جز تسلیم نیست
ور نه غالب نیست آهنگ غزلخوانی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با بیان حسرت و حیرت شاعر آغاز میشود که چشمش نمیتواند از گودالی عمیق و گیجکننده رهایی یابد. او در حالتی از عریانی و وحشت قرار دارد و دلتنگی شدیدش را نسبت به کسی که قبلاً به او سجده کرده، ابراز میکند. شاعر از تنهایی و بیگانگی با دل و جان دیگران گلایه میکند و در عین حال، از علاقهاش به آن شخص شکایت دارد.
شعر به تضادهای عاطفی میپردازد؛ از یک سو شوق و عشق وجود دارد و از سوی دیگر، احساس تنهایی و ناامیدی حاکم است. شاعر خود را به امواج دریا تشبیه میکند و تأکید دارد که در جستجوی این احساسات عمیق، دچار طوفان درونی شده است. او در پایان میگوید که هیچ چارهای جز تسلیم در برابر این احساسات ندارد و غزلخوانیاش تحت تأثیر این وضعیت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: نگاه تو باعث شده که من در حیرت و شگفتی فرو بروم، مثل دانههای تسبیحی که به هم وصل شدهاند و من از آن جدا نمیشوم.
هوش مصنوعی: من دامنم را گشادانه به زمین پهن کردهام و در عین حال، به زنجیر تنم گرفتارم. آیا هراسی وجود دارد که من را از این برهنگی رهایی بخشد؟
هوش مصنوعی: وا! چه خوب که قبل از من کسی به دیدار میآید، سجدهای از شوق که به پیشانیام افتخار میآورد.
هوش مصنوعی: اگر بدانم که تو از حال من آگاهی، در زندگی به کسی که با من باید بیگانه باشد، با دل و جانم نزدیک نمیشوم و شکی در دل او ایجاد میکنم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از او راضیام، اما گلایههایی دارم تا اینکه متوجه سؤالهای نهان من نشود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم با طبیعت آرام و لطیف خود سازگار شوم، زیرا احساسات درونیام مانند موجهای آبی، درونم را به هم میزنند و مرا دچار تلاطم میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر تو مردم و به خاطر راه تو به خاکم افتادم. حالا در عذابی دوزخی غرق شدهام و اندوه و پشیمانی مرا در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: من مانند موجی که دریا را پر از جواهرات میکند، خود را جمع کردهام؛ اما دلم پر از شوق و عشق است و میخواهم این احساسات را با جلال و شکوه ابراز کنم.
هوش مصنوعی: اگر در کنار دریا تشنهام بمانم، حاضرم جانم را فدای غیرت کنم، حتی اگر تصور کنند که چین پیشانی من به خاطر موجی به هم میریزد.
هوش مصنوعی: با سراجالدین احمد، راهی جز تسلیم وجود ندارد، وگرنه نمیتوانم در سرودن غزل موفق باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
حق خدمت دارم اندر دولت تو سالها
گر کس دیگر نمیداند همی دانی مرا
تا قیامت فخر من باشد که اندر بزم خویش
[...]
آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
[...]
ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی
کز غبارش چشم جان گشتست نورانی مرا
درگه آنکس که تصدیقش کند قاضی عقل
گر کند دعوی که میزیبد جهانبانی مرا
آصف ثانی علاء ملک و دین کز احتشام
[...]
کفر عشقت می کند منع از مسلمانی مرا
بند زلفت می کند جمع از پریشانی مرا
آن صفا کز کفر عشقت در دلم تأثیر کرد
هرگز آن حاصل نیاید زین مسلمانی مرا
پادشاه عشق اسیرم کرد و گفتا بعد ازین
[...]
ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم
نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟
در سر زلف تو کردم، عمر و آن عمر عزیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.