به چشم من همه آفاق پر کاهی نیست
سرم خوشست بحمدالله ار کلاهی نیست
فضای ملک خداوند جایگاه منست
مرا از آن چه که در شهر جایگاهی نیست
به غیر رزق مقدر که میخورم شب و روز
مرا ز ملک جهان بهره جز نگاهی نیست
هرآنچه میرسد از غیب مینهم به حضور
خدای غیب بود حاضر ار گواهی نیست
ورای عالم جانم حواله گاهی هست
گرم ز عامل دیوان حوالهگاهی نیست
حصار عقل مسخر کنم به همت عشق
که زلف و خال نکویان کم از سپاهی نیست
نصیحتی کنمت هرگز از بلا مگریز
که از بلا به جهان امنتر پناهی نیست
به گرد صحبت هر دل بگرد و نکته مگیر
محققست که بیخاصیت گیاهی نیست
قبول باطنی دوست تا چه فرماید
که در مخالفت ظاهر اشتباهی نیست
به اختیار نخواهد کسی که زشت شود
چو نیک درنگری زشت را گناهی نیست
نه ز آرزوست هر آنچ آدمی که میبیند
ازوست این همه بیداد دادخواهی نیست
میان ما و تو ره ای رفیق بسیارست
میان عاشق و معشوق هیچ راهی نیست
یگانه بار خدایا منم دوگانهپرست
تو آگهی که بهغیر از توام گواهی نیست
دری که بسته نگردد رهی که گم نشود
بهغیر ملک تو در ملک پادشاهی نیست
نماند جز دل و چشمی اثر ز قاآنی
چو نیک درنگری غیر اشک و آهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعرانه به بررسی و بیان احساسات عمیق و فلسفی درباره زندگی و وجود انسان میپردازد. شاعر به جهان اطراف و جایگاه خود در آن اشاره میکند و اعتراف میکند که روزگارش در نداشتن کلاهی (مالکیتی) خوش است. او تأکید میکند که تنها به روزی مقدر بسنده میکند و از دنیا بهرهای جز نگاهی ندارد. عشق را برتر از عقل میداند و میگوید که بلایا هم در زندگی الزامی هستند و باید با آنها روبرو شد. در انتهای شعر، او به یگانگی خداوند و عشق بینهایت اشاره دارد و عنوان میکند که در میان عاشق و معشوق، هیچ فاصلهای وجود ندارد. در نهایت، آثار قاآنی را جز اشک و آه نمیبیند. این شعر به عمق احساسات انسانی و جستجوی معنا در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در نظر من، همه عالم پر از چیزهای بیارزش نیست، بلکه من خوشحالم که حتی اگر چیزی هم نباشد، باز هم سرم شاد است.
هوش مصنوعی: فضای ملک خداوند، مکان حقیقی من است و من از آنچه در شهر نیست و نمیتوانم در آنجا جایی داشته باشم، جدا هستم.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در زندگی میخورم و از آن بهرهمند میشوم، روزی مقدری است که برایم تعیین شده است و جز این، هیچ چیز دیگری از دنیا نصیبم نمیشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من میرسد از جانب خداوند است. اگر چیزی را نمیتوانم ببینم یا گواهی بر آن نیست، به این معنا نیست که خداوند در آنجا نیست و نسبت به آن آگاه نیست.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات احساس میکنم که وجودم فراتر از این دنیا است و در این حس، گرما و انرژی ناشی از عوامل خاصی را در خود حس میکنم؛ اما در مواقعی دیگر این احساس از بین میرود و چیزی از آن باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: عقل و منطق را با قدرت عشق در هم میشکنم، زیرا زیباییهای دلکش و جذاب افرادی که به جذابیت مشهورند، کم از یک ارتش نیست.
هوش مصنوعی: به تو نصیحت میکنم که هرگز از مشکلات و سختیها فرار نکن، زیرا در این دنیا هیچ پناهگاهی امنتر از مواجهه با بلاها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به دور هر گفتگو و ارتباط بگرد و از جزئیات آن نکتهبرداری نکن؛ زیرا بهوضوح مشخص است که هیچ گیاهی بدون فایده و خاصیت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دوستی در واقعیت به ما محبت و رضایت خود را ابراز کند، مهم نیست که در ظاهر با ما مخالفت کند، زیرا ممکن است در دل خود نظر دیگری داشته باشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند انتخاب کند که زشت شود، چون وقتی دیگران به نیکی نگاه کنند، زشتها هم تقصیری ندارند.
هوش مصنوعی: هر آنچه که انسان میبیند و آرزو میکند، نتیجهی خود اوست و نه از آرزو. این همه ظلم و ستمی که وجود دارد، نشانهای از دادخواهی نیست.
هوش مصنوعی: بین ما و تو فاصلهها و موانع زیادی وجود دارد، اما بین عاشق و معشوق هیچ فاصلهای وجود ندارد و آنها کاملاً به هم نزدیکاند.
هوش مصنوعی: ای خداوند، تنها من تو را میپرستم و هیچ معبودی جز تو نمیشناسم. تو خود میدانی که هیچ گواه و نشانهای غیر از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ راهی که به تو نمیرسد وجود ندارد و دروازهای که بسته بماند، نیازی نیست بهجز درگاه تو. در سرزمین پادشاهی، هیچ چیز ارزشمندتر از تو نیست.
هوش مصنوعی: اگر خوب دقت کنی، چیزی جز دل و چشمی از قاآنی باقی نمانده است و فقط اشک و آه دیده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست
به حال زار من خسته ات نگاهی نیست
طریق راه و روش در غم تو بسپردم
عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست
غم تو بر دل تنگ منست پیوسته
[...]
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
[...]
نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
تو هیچ داد دل من نمیدهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
[...]
کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست
به جز عنایت تو هیچ عذرخواهی نیست
سرم فدای رهت باد تا نگویندت
که در طریقهٔ عشق تو سر به راهی نیست
دلا ز باده پرستی خجل مشو کاین جرم
[...]
مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست
به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست
ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب
به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست
به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.