باز آی جان من و جانان من
داغ عشقت تازه شد بر جان من
عشق شورانگیز عالم سوز باز
آتش اندازد بخان و مان من
غمزهٔ شوخ بلای مست تو
شد دگر بر همزن سامان من
آن نگاه دلفریبت تازه کرد
در دل من درد بیدرمان من
تیر مژگانت بلای دین و دل
کرد صد جا رخنه در ایمان من
آتش عشق رخت بالا گرفت
شعله زن شد در درون جان من
از می لعل لبت جامی بده
آب زن بر آتش سوزان من
یا بسوز از من به جز نقش خودت
وارهان این مرا از آن من
صد هزاران آفرین بر جان عشق
کو نهاد این داغها بر جان من
باقی آن آفرین بر جان فیض
گر نگوید این من یا آن من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از احساس عمیق عشق و داغی ناشی از آن است. شاعر به معشوق خود ابراز عشق میکند و تاکید میکند که عشقش باعث درد و آتش در درونش شده است. چشمان معشوقش بر او تأثیر عمیقی گذاشته و او را دچار بیقراری کرده است. در این جا، شاعر از معشوق میخواهد که او را از رنجش رها کند و به او فرصتی برای آرامش بدهد. در نهایت، او به زیبایی و قدرت عشق و تأثیر آن بر جان و دل خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای عزیزم، دوباره به من برگرد؛ عشق تو دوباره در دل من شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: عشق پرشور و سوزان دوباره آتش را در خانه و دلم شعلهور کند.
هوش مصنوعی: چشمکهای شیرین تو، دیگر به بلای جان من تبدیل شده و همه چیز را در هم ریخته است.
هوش مصنوعی: نگاه زیبا و جذاب تو، درد عمیق و بیپایانی را دوباره در دل من زنده کرد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو باعث شدهاند تا دین و دل من آسیب ببینند و به ایمانم لطمه بزنند.
هوش مصنوعی: عشق تو در وجودم شعلهور شده و آتش آن، جانم را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: چند جرعه از شراب لبی به من بده تا شعلههای آتش این عشق سوزان را آرام کنم.
هوش مصنوعی: یا بسوز از من، جز تصویری از خودت، مرا از خودش رها کن.
هوش مصنوعی: بسیاری از ستایشها بر روح عشق که این زخمها را بر جان من گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر فیض بر جان انسان باقی بماند، دیگر نیازی نیست که او به این فکر کند که من چه کسی هستم یا چه کسی نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو در جان من ای جان من
آتشی زد در دل بریان من
در دل بریان من آتش مزن
رحم کن بر دیدهٔ گریان من
دیدهٔ گریان من پرخون مدار
[...]
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
ای دو چشمت مایه درمان من
تا به کی باشد بلا بر جان من
از غم عشقت بگو ای سنگدل
چند باشد در غمت افغان من
جز لب لعل تو ای آب حیات
[...]
دل مُحسّ آن نگردد جان من
این چنین فرمود آن جانان من
ای دهانت پسته خندان من
خاک پایت چشمه حیوان من
زلف و رخسار تو، ای خورشید حسن!
لیلة القدر و مه تابان من
جان شیرینم فدای لعل تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.