عشق تو در جان من ای جان من
آتشی زد در دل بریان من
در دل بریان من آتش مزن
رحم کن بر دیدهٔ گریان من
دیدهٔ گریان من پرخون مدار
در نگر آخر بهسوز جان من
سوز جانم بیش ازین ظاهر مکن
گوش میدار این غم پنهان من
درد این بیچاره از حد درگذشت
چارهای ساز و بکن درمان من
خود مرا فرمان کجا باشد ولیک
کج مکن چون زلف خود پیمان من
هرچه خواهی کن تو به دانی از آنک
زاریی باشد نه فرمان زان من
جان عطار از تو در آتش فتاد
آب زن در آتش سوزان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و درد ناشی از آن است. شاعر احساساتی عمیق را بیان میکند و از معشوقهاش میخواهد که بر او رحم کند و بیشتر از این سوزان نشود. او به وضوح از دردهای درونی و بیپناهیاش میگوید و به نوعی در خواست درمان و تسکین میکند. در نهایت حس میکند که عشقش او را در آتش سوزانده و نیازمند آرامش است.
هوش مصنوعی: عشق تو در وجودم، ای جانم، آتش شعلهور کرده است در دل پر درد و سوزان من.
هوش مصنوعی: در قلب من آتش نریز، لطفاً بر چشمان گریانم رحم کن.
هوش مصنوعی: چشمان من را به خاطر اشکهایش زخم نزن، زیرا در نهایت به درد و رنج جان من توجه کن.
هوش مصنوعی: از درد و رنج عاطفیام بیشتر از این پردهبرداری نکن، به این غم درونم توجه کن.
هوش مصنوعی: این فرد بدبخت به اندازهای درد و رنج میکشد که دیگر تحملش از حد گذشته است. تو باید راه حلی پیدا کنی و برای درمان من کاری بکن.
هوش مصنوعی: من خود را تحت فرمان کسی نمیبینم، اما خواهان این هستم که تو مانند موهایت که در هم پیچیده است، منحرف نشوی و به راهی نروی که من نمیپسندم.
هوش مصنوعی: هر چه میخواهی انجام بده، اما بدان که ممکن است این خواستهها از روی غم و اندوه باشد، نه از اختیار و فرمان من.
هوش مصنوعی: عطار به شدت تحت تأثیر عشق و جذبهای قرار گرفته است که جان او را به آتش انداخته. او از محبوبش میخواهد تا با آب، آتش درونش را تسکین بخشد و از شدت شعلهها بکاهد. در واقع، او در جستجوی آرامش و محبت است تا از درد و رنجی که احساس میکند، رهایی یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ذره دردم ده ای درمان من
زانک بی دردت بمیرد جان من
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
ای دو چشمت مایه درمان من
تا به کی باشد بلا بر جان من
از غم عشقت بگو ای سنگدل
چند باشد در غمت افغان من
جز لب لعل تو ای آب حیات
[...]
دل مُحسّ آن نگردد جان من
این چنین فرمود آن جانان من
ای دهانت پسته خندان من
خاک پایت چشمه حیوان من
زلف و رخسار تو، ای خورشید حسن!
لیلة القدر و مه تابان من
جان شیرینم فدای لعل تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.