گنجور

 
فیاض لاهیجی

به لب تا نغمة عیشم قرین است

مدار چرخ برچین ِ جبین است

شکوهم مانع افتادگی نیست

سرم بر چرخ و رویم بر زمین است

نظر جایی نمی‌اندازم از بیم

نگاهم را نگاهی در کمین است

لب پر خنده چون ساغر چه حاصل

چو مینا گریه‌ام در آستین است

ز کشت همّتم یک جو طمع نیست

که این خرمن فدای خوشه‌چین است

حذر ای غنچه از دود دلم کن

که آه من طلسم آتشین است

ز چرخ از مهلت ده روزه فیّاض

مشو ایمن چنین دشمن متین است

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
میبدی

چه چاره مر مرا بختم چنین است

ندانم چرخ را با من چه کین است؟

حکیم نزاری

بتی لاغر میان فربه سرین است

که از سودای او خلقی حزین است

چه گویم از میان او؟ که وصفش

برو ز اندیشه‌ی باریک‌بین است

قبای حسن شد بر قد او ختم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه