گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

می آینه گون صاف و قدح آینه فام است

جز عکس رخ یار درو دان که حرام است

چو ساقی مهوش قدحت عشوه‌کنان داشت

تقوی چه حکایت بود و زهد کدام است؟

از آب می و دانه نقل است همانا

مرغان نشاطم که به بزم آمده رام است

سر مستیم از دایره عقل برون کرد

گویا که میم تا خط بیرونی جام است

در جلوه قد چابکت افکند ز پایم

الله از این راه و روش وین چه خرام است

در میکده‌ام عربده از حد شده زان رو

نظارگیان کرده هجوم از در و بام است

فانی چو کشی جام فنا باد حلالت

ور شربت کوثر خوری از زهد حرام است