ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
مادام که در بند قبولیت عام است
در آرزوی مجلس ما زاهد مغرور
چون عود همی سوزد و این طرفه که خام است
ساقی می دوشینه اگر رفت به اتمام
ما را ز لب لعل تو یک جرعه تمام است
سودا زده را گوشه سجاده نسازد
ای مطرب ره زن ره میخانه کدام است
برخاست کمال از ورع و گوشه نشینی
چون دید که میخانه به از هر دو مقام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به نقد برخی از تعصبات مذهبی و ارزشهای ظاهری میپردازد. او بیان میکند که نام و ننگ برای او اهمیتی ندارد و در مذهبش، ناموس و حرمت موضوعیت ندارد. به نظر او، عارف واقعی کسی است که فراتر از عوام الناس است و درک عمیقتری از عشق و حقیقت دارد. زاهدان مغروری که در انتظار مجلس شعر و مینوشی هستند، باید بدانند که حقیقت و هنر در میخانه و در نزد ساقی است، نه در سکوت و گوشهنشینی. شاعر بر این عقیده است که درک کمال و حقیقت در پیوند با زندگی و لذتهای ناب این دنیایی است.
هوش مصنوعی: ما نه نگران بدنامی هستیم و نه به فکر شهرت. در آیین ما، نگرانی برای نام و شهرت حرام است.
هوش مصنوعی: بگویید به مردم که همیشه فلان شخص در حال تماشای دلبر خود است و لبهایش در حال نوشیدن از جامی است.
هوش مصنوعی: عارف و دانایی که در سجاده نشسته، در واقع شخصی عادی و غیرمتمایز است، تا زمانی که همچنان درگیر پذیرش و پذیرشهای عمومی باشد.
هوش مصنوعی: زاهد مغرور که در آرزوی نشستن در مجلس ماست، مانند عود میسوزد؛ اما جالب اینجاست که خود او هنوز ناپخته و خام است.
هوش مصنوعی: اگر ساقی لیوان را پر کند و زمانش به پایان برسد، یک جرعه از لب لعل تو برای ما کافی است.
هوش مصنوعی: کسی که دلش آشفته و ناآرام است، نباید در گوشه سجاده نشسته و به امید آرامش باشد. ای نوازنده، به من بگو که راهی به میخانه کجاست؟
هوش مصنوعی: کمال و پیشرفت از خودداری و دوری از دنیا به دست آمد، چون مشاهده کرد که میخانه نسبت به هر دو مقام (ورع و گوشهنشینی) ارزشمندتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.