ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
ما را نظری از مه روی تو تمام است
از طاق دو ابروی تو، ای کعبه مقصود
خلقی به گمانند که تا کعبه کدام است
چشم تو اگر خون دلم ریخت، عجب نیست
او را چه توان گفت که او مست مدام است
خسرو که سلامت نکند عیب مگیرش
عاشق که ترا دید چه پروای سلام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خوشحالی و رضایت خود در برابر عشق و معشوقهاش سخن میگوید. او به این نکته اشاره میکند که حتی با وجود دوری و عدم دسترسی به معشوق، از دیدن او راضی است و بر این باور است که همه چیز به خوبی پیش میرود. شاعر به زیباییهای معشوقه اشاره میکند و در عین حال به احساساتی مانند درد و غم عاشقی نیز اشاره دارد. او تأکید میکند که حتی اگر معشوق به او توجهی نکند، هنوز هم عاشق و شاداب است و به همین دلیل نیازی به گلایه نیست.
هوش مصنوعی: ما را چه نگرانی از حال امروز که محبوب دل خوش است و دنیا به خواستههای ما پاسخ میدهد و بخت ما خوب است.
هوش مصنوعی: آن صید که محبوب دلهای مردم دنیا بود، امروز خود در دام گرفتار آمده است.
هوش مصنوعی: اگر مقدر نیست که من لبهای زیبایت را ببوسم، همانطور که تو توجهی به ما نداری، وجود تو برای من کافی است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت ابروهای تو، همچون کعبهای که هدف و آرزوی دنیاویهاست، گویند که به راستی کعبه کجاست.
هوش مصنوعی: اگر چشم تو باعث رنج و درد دل من شود، جای تعجب نیست چرا که او همیشه در حال سرمستی است و نمیتوان از او توقعی داشت.
هوش مصنوعی: اگر خسرو به تو سلام نکند، نباید او را سرزنش کنی. عاشق وقتی تو را میبیند، دیگر به سلام اهمیت نمیدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.