چه خوش باشد که باشد در بهارم
کنار جوی و سروی در کنارم
گهی باشد به سبزه افت و خیزم
گهی باشد به ساغر گیر و دارم
بود چون آب چشم و آتش دل
تذروان بر کنار جویبارم
ز دست ساقی گلرخ دمادم
می گلگون کند دفع خمارم
همینم گر بود ارزانی از چرخ
توقع شوکتی دیگر ندارم
بلندان را چو آخر خاکساریست
بحمدالله کز اول خاکسارم
ز بت گردید سوی قبلهام رو
ز پیر دیر ازین رو شرمسارم
خودی از خود بیفکندم چو فانی
سبکتر شد براه عشق بارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شادی و آرامش در بهار است. شاعر در کنار جوی و درختان سرسبز احساس خوشحالی میکند و به لذتهای زندگی مانند نوشیدن شراب و تماشای زیباییهای طبیعت اشاره میکند. او از عشق و آتش دل خود سخن میگوید و بر همنشینی با ساقی و زیباییهای او تأکید دارد. شاعر به نوعی تسلیم تقدیر شده و از خود بیخود گشته تا بار عشق را سبکتر کند. در نهایت، او از شرمندگی نسبت به گذشته و جستجوی معنای واقعی زندگی صحبت میکند.
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که در بهار، در کنار جویی و درخت سرو باشم.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که به خوشی و شادی میپردازم و گاهی هم در حال نوشیدن و لذت بردن هستم.
هوش مصنوعی: چشمم مانند آب اشک میریزد و دلام همچون آتش میسوزد، تذروانی در کنار جویبارم.
هوش مصنوعی: از دستان ساقی، چهره گل مانند، پیوسته نوشیدنی رنگین مینوشم که حالت خماریام را برطرف کند.
هوش مصنوعی: اگر همین حال و روزم از جانب سرنوشت ارزان باشد، دیگر توقع هیچ گونه شگفتی و قدرتی ندارم.
هوش مصنوعی: بلندان همچون خاکی هستند که در پایان به زمین بازمیگردند و من نیز از ابتدا همانند خاکی humble و کوچک بودم، بنابراین شکر خدا که این چنین است.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و زیبایی معشوق، به سمت او میروم و از اینکه به خاطر عشقم، دل از پیر و مذهب باختم، شرمندهام.
هوش مصنوعی: من از خودم جدا شدم، و زمانی که از دنیای مادی رها شدم، در مسیر عشق، بار سنگینتری را احساس نکردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کُنون، گر تو نباشی جفت و یارم،
نیارایی به شادی روزگارم.
مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
زنش گفتا که من بیمار و زارم
عرابی گفت من تیمار دارم
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم
به آب دیده دست از خود بشویم
کنون کز دست بیرون شد نگارم
نگارا، بر تو نگزینم کسی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.