غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر
جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر
من نه آن بلبلم ای گل که دو صد خار جفا
گر خلد از تو کنم روی به گلزار دگر
نکنم کفر قبول ار کندم پیر مغان
به جز از طره آن مغبچه زنار دگر
قدح دور بما چون برسد ای ساقی
تا به لب چونکه شود ریخته مقدار دگر
ناصحا پند تو یکبار قبولم نفتاد
گفته پندار ازین موعظه صد بار دگر
جم وقتم که گرفتم ز سر خرقه رهن
جام دیگر به دو صد زاری و زنهار دگر
فانیا درد طلب گر طلبی پیدا کن
دل ریش دگر و سینه افکار دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر از عشق عمیق خود به محبوبش صحبت میکند و میگوید که در دو جهان هیچ یاری جز او ندارد. او به غم عشق اشاره میکند و بیان میکند که اگرچه در زندگی دچار سختیها و آزارهاست، حتی اگر به بهشت برود، نمیتواند به گلزار دیگری نگاه کند. شاعر همچنین نسبت به نصیحتها و اندرزها بیاعتنا است و تنها دلمشغولیاش محبوبش است. او در نهایت بیان میکند که درد جستجوی عشق را باید پذیرفت و به احساسات واقعی خود اهمیت داد.
هوش مصنوعی: جز او هیچ دوست و همراهی در این دو جهان ندارم؛ دیگر کسی نیست که به جز غم او به کارم بیاید.
هوش مصنوعی: من آن بلبلی نیستم که برای تو، با وجود تمام زخمها و سختیها، به بهشت دیگری روی آورم.
هوش مصنوعی: اگر پیر مغان مرا پذیرش کند، من کفر نمیورزم و به جز از موهای آن دختر زیبای زینتی چیزی نمیخواهم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی که جام به ما میرسد، تا لب نوشیدنی پر شود، مقداری از آن ریخته میشود.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگران، من یک بار هم پندت را نپذیرفتم. حالا فکر میکنم که این نصیحت را صد بار دیگر هم میزنید.
هوش مصنوعی: زمانی که خلعت خرقه را از سر برداشتم و به جام دیگری رو آوردم، با دو صد اندوه و ناله و زاری دیگر دست و پنجه نرم کردم.
هوش مصنوعی: اگر دردی برای جستجو داری، باید در جستجوی جدیدی باشی. دل شکسته و افکار متفاوتی را تجربه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر
ترک ما کرد گرفتهست مگر یارِ دگر
وعدۀ وصل همیداد و نمیکرد وفا
داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر
گفته بود از منش اینبار دری نگشاید
[...]
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر
بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر
خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم
تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی
[...]
چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر
گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر
بسته دام غم عشق بسی هست ولیک
همچو من نیست در این دام گرفتار دگر
من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر
[...]
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما
[...]
هر دم ای یار ز تو می کشم آزار دگر
چه کنم نیست به غیر تو مرا یار دگر
جز تو دلدار دگر نیست و گر باشد نیست
دل دیگر که دهم جز تو به دلدار دگر
هست ای یار جفاکار بسی یار اما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.