گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

شد بلا چشم تو ای گلرخسار

نقطه زیر بلا خال عذار

اینکه در جان و دل آتش زده‌ای

دل ازین هست به جان منت دار

باده لعل لبت پیش نظر

از چه شد چشم تو در عین خمار

جلوه سرو روان تو حیات

دهد اما کشدم در رفتار

ساقیا ساغر عیشت چو پر است

نوش و نوشان به زمین برمگزار

بلبل ار شیفته گلشن گشت

دید در هر گلش اما صد خار

فانیا از چمن دهر ببر

شاخ امید که آن نارد بار

 
 
 
مسعود سعد سلمان

رأی مجلس کرد رای شهریار

پادشاه تاج بخش تاجدار

سیف دولت شاه محمود آنکه شد

مجلس او آسمان افتخار

ای خداوند خداوندان دهر

[...]

سنایی

زینهار ای یار ِگلرخ زینهار

بی‌گنه بر من مکن تیزی چو خار

لالهٔ خود رویم از فرقت مکن

حجرهٔ من ز اشک خون چون لاله‌زار

چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد

[...]

وطواط

ای ز دولت دست جاهت را سوار

هیچ میدان چون تو نادیده سوار

عدل تو بفزود زینت ملک را

زینت ساعد بیفزاید سوار

حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد

[...]

قوامی رازی

خواجه شغل بنده را تیمار دار

تا کمر پیشت ببندم بنده وار

وقت من خوش دار و برگم ده که من

خوشترین وقتی تو را آیم به کار

تا بود نام محمد بر سرت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه