گنجور

 
مسعود سعد سلمان

رأی مجلس کرد رای شهریار

پادشاه تاج بخش تاجدار

سیف دولت شاه محمود آنکه شد

مجلس او آسمان افتخار

ای خداوند خداوندان دهر

هم توانا خسروی هم بردبار

مر فلک را رأی تو مهر منیر

مر زمین را کف تو ابر بهار

باغ ملک از کف تو خلد نعیم

جای عدل از رای تو دارالقرار

تیغ تو ناریست اندر رزمگاه

تیر تو بادیست اندر کارزار

جسم بدخواهان بود این را حطب

جان بی دینان بود آن را شکار

طبع تو در علم دریای دمان

کف تو در جود ابر تندبار

تیرهای تو چو کردند از خدنگ

گشت چوب او به بیشه پرنگار

مملکت را این چنین آرد به کف

هر کرا نعمت دهد پروردگار

پادشاهی را چنین گیرد به دست

هر کرا اقبال باشد پیشکار

خسروا بستان ز حور نوش لب

باده رنگین لعل خوشگوار

تا همی پاید زمین و آسمان

تا بود آن را مدار این را قرار

چون زمین و آسمان بادی مدام

بر زمانه پایدار و کامگار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

زینهار ای یار ِگلرخ زینهار

بی‌گنه بر من مکن تیزی چو خار

لالهٔ خود رویم از فرقت مکن

حجرهٔ من ز اشک خون چون لاله‌زار

چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد

[...]

وطواط

ای ز دولت دست جاهت را سوار

هیچ میدان چون تو نادیده سوار

عدل تو بفزود زینت ملک را

زینت ساعد بیفزاید سوار

حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد

[...]

قوامی رازی

خواجه شغل بنده را تیمار دار

تا کمر پیشت ببندم بنده وار

وقت من خوش دار و برگم ده که من

خوشترین وقتی تو را آیم به کار

تا بود نام محمد بر سرت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه