ستم آخر شد و بیداد به بنیاد آمد
نوبت رحمت و فضل و کرم و داد آمد
خجل آن بنده که از بند تو آزادی جست
خرم آن صید که از قید تو آزاد آمد
در وفای تو زهی شکر که سر رفت بخاک
در هوایت چه غم از دست که بر باد آمد
خردسالی که فروغ رخش از نور خداست
چه عجب بر وی اگر خرده بر استاد آمد
عجبی نیست بمشاطه اگر گیرد عیب
آنکه آراسته از حسن خدا داد آمد
پرده افتاد و دگر حاجت مشاطه نماند
شیشه بر سنگ شد و تیشه به بنیاد آمد
آمد از خاک درت سر خوش و سر مست نشاط
دل نیاورد که گویم ز تو دلشاد آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف پایان ظلم و ستم و آغاز دوران رحمت و بخشش میپردازد. در آن به شادی و آزادی بندهای اشاره شده که از بندهایی رهایی پیدا کرده است. بیان میشود که وفاداری به معشوق و عشق به او در خور شکرگزاری است و این که عیبجویی از زیباییهای خداوندی امری طبیعی است. در نهایت، با اشاره به بیداری و شادی ناشی از ارتباط با محبوب، به زیبایی و سرخوشی که از این وصال حاصل میشود پرداخته شده است.
هوش مصنوعی: ستم و بیداد به پایان رسید و حالا وقت آن است که رحمت، لطف و عدالت برقرار شود.
هوش مصنوعی: بندهای که از تو آزاد میشود، باید خجالت بکشد، ولی آن صیدی که از قید و بند تو رها شده، خوشحال و شاداب است.
هوش مصنوعی: در وفاداری تو، چه زیباست که برای عشق تو جانم فدای خاکی شده است. چه غم دارد اگر آنچه داشتم از دست برود، وقتی همه چیزم را برای تو فدای کردهام.
هوش مصنوعی: کوچکسالکی که نور چهرهاش از خداست، جای شگفتی نیست اگر بر استاد خود ایرادی بگیرد.
هوش مصنوعی: عجبی نیست که کسی معایب زیباییاش را ببیند، چرا که جمال او از رحمت و نعمت خداوند به او داده شده است.
هوش مصنوعی: پرده کنار رفت و دیگر نیازی به آرایشگر نیست. شیشه بر زمین افتاد و تیشه به ریشه و بنیاد چیزی آسیب زد.
هوش مصنوعی: کسی که از خاک در تو وارد شد، به قدری خوشحال و سرمست بود که حتی نشاط دلش را نیز با خود نیاورد. دلشاد بودنش را نمیتوانم بگویم که از وجود تو آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
[...]
عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید
کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد
بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران
آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد
گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت
[...]
دوشم از سوز فنا با قد خم یاد آمد
شمع در گریه شد و چنگ به فریاد آمد
با همه سنگدلی رحم کنی گر دانی
کز غم هجر توام دوش چه بیداد آمد
رسم تاراج خرابی چو بدید ابر بهار
[...]
تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
هر سر موی مرا نام خدا یاد آمد
چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟
که سرابم به نظر موج پریزاد آمد
در دل سخت تو بیرحم ندارد تأثیر
[...]
عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد
این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد
تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم
پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد
طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.