گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
که از سفال خرابات جام جم دارد
منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس
به زهدم آنکه درین دیر متهم دارد
ردای سرخ ز می بر سر عصا بندم
گدا که غرقه به می شد چنین علم دارد
نظر به کعبه مقصود باشدم از دیر
چرا که روزنه ای جانب حرم دارد
بیا به میکده و غمگساری از می بین
اگر دلت ز جفای زمانه غم دارد
نشانی از دهنش یابد آنکه چون فانی
هوای نیستی اندر ره عدم دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به توصیف حال یک گدای مست در میکده میپردازد. او از غمهای شاه دربار بیخبر است و خود را غرق در شادمانی جام میبیند. این گدا با افتخار از رندی و عشق میگوید و به زیباییهای میخانه اشاره میکند. او به مقام کعبه و حرم نیز نظر دارد و به تلاطم احساساتش اشاره میکند. غمهای دنیا و فانی بودن زندگی را یادآوری کرده و به دیگران دعوت میکند که از شادمانی می نوشند و غمهای زمانه را فراموش کنند.
هوش مصنوعی: درویشی که در معبدی زندگی میکند، دلش به این خوش است که حتی اگر از پادشاه زمان چیزی نداشته باشد، اما از خاکی که در خرابات (محل فساد) است، زیورهایی را دارد که به او ارزش میدهد.
هوش مصنوعی: رفتار و شخصیت من را به خاطر تهمتهای رندی که به من زدهاند، تنبیه نخواهم کرد. به جای آن، پاسخ میدهم به کسی که در این مکان ، به من اتهام زده است.
هوش مصنوعی: من cloakhay سرخ رنگی را که از شراب پر شده بر سر عصا میگذارم و بر سر گدا میگذارم؛ چرا که او در حال نوشیدن شراب است و به خاطر همین، علم و آگاهی خاصی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: به کعبه توجه داشته باشم و از دیر (کلیسا) دوری کنم، چرا که دیر دری به سمت حرم دارد.
هوش مصنوعی: بیا به میکده و از شراب بنوش، اگر دلت از سختیهای دنیا غمگین است، کمی آرامش و تسلی پیدا کن.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر نیستی و عدم قرار دارد، نشانهای از کلام او را در مییابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد
نه عشق تو چو منی در زمانه کم دارد
مرا بعشوه ازین بیش در جوال مکن
که دل چو وعده تو پای در عدم دارد
ز روی خوب تو دانی که بر تواند خورد؟
[...]
هنر بباید و رادی و مردمی و خرد
بزرگزاده نه آنست کو درم دارد
ز مال و جاه ندارد تمتعی هرگز
کسیکه بازوی ظلم و سر ستم دارد
خوشا کسیکه ازو بد بهیچکس نرسد
[...]
مرا ز خاک ره آن مه همیشه کم دارد
بدین مشابه گدا را که محترم دارد
ز کیمیای حبانم نشان ده ای ره بین
که چشمم آرزوی خاک آن قدم دارد
بیاد روی تو جامی که داردم ساقی
[...]
دلی که غیب نمای است و جامِ جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟
به خَطُّ و خالِ گدایان مده خزینهٔ دل
به دستِ شاهوَشی دِه که محترم دارد
نه هر درخت تحمّل کند جفایِ خزان
[...]
خدنگ غمزه و ابرو کمان به هم دارد
اگر کشد من بیچاره را چه غم دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.