گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
که از سفال خرابات جام جم دارد
منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس
به زهدم آنکه درین دیر متهم دارد
ردای سرخ ز می بر سر عصا بندم
گدا که غرقه به می شد چنین علم دارد
نظر به کعبه مقصود باشدم از دیر
چرا که روزنه ای جانب حرم دارد
بیا به میکده و غمگساری از می بین
اگر دلت ز جفای زمانه غم دارد
نشانی از دهنش یابد آنکه چون فانی
هوای نیستی اندر ره عدم دارد