گنجور

 
اشراق بیرجندی

رشک خورشید و قمر چهرهٔ زیبایی هست

نور انجم ز رخ آینه سیمایی است

چهرهٔ لاله عذاران جهان بین و بگوی

گل رخسار بتان را چمن آرائی هست

ماه کنعانی من چهره گشوده است به مصر

چون زلیخا همه جا محو تماشائی هست

نرگس و غنچه نخواهم که زچشم و لب یار

هم مرا غنچه و هم نرگس شهلائی هست

بزم رندان قدح نوش طلب کن که در او

خنده جام می و گریهٔ مینائی هست

نیست گر عارض گل در نظر و سرو چمن

رخ زیبای نگار و قد و بالائی هست

عندلیبان چمن نغمه سرائی مکنید

که چو اشراق یکی بلبل شیدایی است

 
 
 
حسابداری شخصی تدبیر - پیامک‌هاتو تراکنش کن!
سنایی

شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست

چون خرامان ز خرابات برون آمد مست

پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف

شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست

شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست

چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست

وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم

پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست

دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا

[...]

خاقانی

چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را

گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست

مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان

باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست

سید حسن غزنوی

صنما بسته آنم که در این منزل تست

خبری یابم زان زلف شکسته به درست

درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست

هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست

دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت

[...]

ظهیر فاریابی

یار میخواره من دی قدحی باده به دست

با حریفان ز خرابات برون آمد مست

بر در صومعه بنشست و سلامی در داد

سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست

دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه