گنجور

 
امامی هروی

باز بی‌دین و دلم کرد شبیّ و سحری

از خم زلف فروغ رخ زرّین‌کمری

بی‌محابا به سر زلف بلائی، ستمی

بی‌تکلف به لب لعل، قضائی، قدری

شعله‌ای، برقی، تابی، شرری، تیغ‌زنی

آتشی، آبی، روحی، خردی، تاجوری

پرتوی، نوری، حوری، قمری، خورشیدی

شاهدی، شوخی، شنگی، شغبی، خوش سیری

ساحری، تندی، جادوفکنی، خیره‌کشی

فتنه‌ای، مستی، لشکرشکنی، عشوه‌گری

حاصل صیت امامی ز حصول غم توست

بی‌دلی، شیفته‌ای، سوخته‌ای، بی‌سپری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

دل من خواهی و اندوه دل من نبری

اینْت بی‌رحمی و بی‌مهری و بیدادگری

تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی

من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری

غم تو چند خورم و انده تو چند برم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری

باز برگرد به بستان در چون کبک دری

تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری

که به چشم تو چنان آید، چون درنگری

مسعود سعد سلمان

آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد

زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری

تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری

زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری

می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک

[...]

امیر معزی

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز دریای معانی گهری

سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک

ملک‌العرش عطا داد ملک را پسری

ملک باغ‌ است و در آن باغ‌ ملک سنجر هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری

آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری

خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ

از در آنکه شب و روز درو در نگری

گرمی و تری در طبع هلاک شکرست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه