نه هر گیاه که در باغ رست شمشادست
نه هر درخت که پیر است سرو آزادست
نه هر که را لب چون شکرست شیرینست
نه هر که کوه تواند برید فرهادست
هزار فکر دقیقست فکر بکر اینجا
نه هر که لوح تواند نبشت استادست
نه هر که صومعه دارد شقیق بلخی شد
نه هر که صوف بپوشد جنید بغدادست
رقیب ابن یمین را چه میکنی انکار
جزالت سخن عذب او خدا دادست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیان میکند که هر چیزی که ظاهری زیبا یا درست دارد، به معنای واقعی نمیتواند نیکو یا باارزش باشد. شاعر اشاره میکند که فقط چون یک گیاه در باغ است، یا یک درخت پیر است، یا کسی لبهای شیرین دارد، به معنای خوبی یا ارزش واقعی آن نیست. همچنین از افراد با ظواهر معنوی و مذهبی نیز نباید انتظار داشت که همگی حقیقتاً عالی باشند. در نهایت، شاعر به تواناییهای خاص رقیبش اشاره میکند و توانایی او در بیان زیبا و عذب را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: هر گیاهی که در باغ رشد کرده، لزوماً شمشاد نیست و هر درختی که سالهای زیادی عمر کرده، حتماً سرو آزاد نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که لبهایش شیرین است، لزوماً آدم شیرینی نیست و همچنین هر کسی که قدرت بریدن کوه را دارد، فرهاد نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا هزاران فکر پیچیده و دقیق وجود دارد، اما تنها کسی که استاد واقعی است میتواند این اندیشههای نو را به تصویر بکشد و به درستی بیان کند.
هوش مصنوعی: هر کس که ظاهر دینی دارد یا در مکانهای مذهبی حضور دارد، به معنای واقعی عارف و بزرگمرد spiritual نیست. هر کسی که لباسهای صوفیانه میپوشد، به این معنی نیست که به اندازه جنید بغداد در معرفت و زهد بالا باشد.
هوش مصنوعی: رقیب ابن یمین را چه میکنی، اینکه نمیتوانی زیبایی و شیرینی سخنان او را انکار کنی، چرا که این نعمت از خداوند به او داده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان و کار جهان سر بسر همه بادست
خنک کسی که ز بند زمانه آزادست
ثبات نیست جهان را به ناخوشی و خوشی
که او به عهد وفا سخت سست بنیادست
گلی به دست که دادست روزگار بگو؟
[...]
خدا یگان شریعت پناه اهل هنر
که امر جزم ترا روزگار منقادست
زمین ز حلم تو در آرزوی تو قیرست
خرد ز کلک تو در انتظار ارشادست
چو در معانی ذات تو می کنم فکرت
[...]
جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
چرا ز باد مکافات داد و بیدادست
به باد و بود محمد نگر که چون باقیست
ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست
ز باد بولهب و جنس او نمیبینی
[...]
هر آن نصیبه که پیش از وجود ننهادست
هر آن که در طلبش سعی میکند بادست
سر قبول بباید نهاد و گردن طوع
که هرچه حاکم عادل کند نه بیدادست
کلید فتح اقالیم در خزاین اوست
[...]
مباش بندهٔ آن کز غم تو آزادست
غمش مخور، که به غم خوردن تو دلشادست
مریز آب دو چشم از برای او در خاک
که گر بر آتش سوزنده در شوی بادست
کجا دل تو نگه دارد؟ آنکه از شوخی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.