من پی دلبر واو را بر دل منزل بود
دل بیهوش مرا بین چه عجب غافل بود
تحفه ای از دل وجان در برجانان بردم
لیک مقبول نیفتاد که ناقابل بود
«شربتی از لب لعلش نچشیدیم آخر»
کوشش ما ودل ما همه بیحاصل بود
آخر اندر خم زلف توبه زنجیر افتاد
دل که دیوانه شد از عشق رخت عاقل بود
بی گنه طره طرار تواندر بند است
ترک مستت دل مسکین مرا قاتل بود
دل به دل دارد اگر راه چرا پس دل من
مایل مهر ودل تو به جفا مایل بود
زاهد شهر که می داد ز می توبه به ما
کار او بود ریا وعلمش باطل بود
دوش دیدیم به میخانه به پای خم می
مست افتاده چه لایشعر ولایعقل بود
می شدم شهره عالم به بلنداقبالی
التفات تو به حال دلم ار شامل بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر سخن از عاشقانههای عمیق و دردهای دل است. شاعر از عشق و دلبستگی به معشوق میگوید و حسرتهایش را به تصویر میکشد. دلش در جستجوی عشق است، اما در نهایت متوجه میشود که تلاشهایش بینتیجه بوده و محبتش مورد قبول قرار نگرفته است. همچنین، شاعر به تضاد زندگی زاهدانه و عاشقانه اشاره کرده و توضیح میدهد که زاهدان با ریاکاری خود از مسیر حقیقی دورند. در نهایت، شاعر امیدوار است که اگر توجه معشوق به حال او جلب شود، میتواند در عالم محبوبیت و بزرگی شناخته شود.
هوش مصنوعی: من به خاطر دلبرم در دل خودم خانهای ساختهام، اما قلب بیخبر من به چه دلیل غافل بوده و از این وضعیت بیخبر مانده است.
هوش مصنوعی: هدیهای از دل و جان برای محبوبم بردم، اما نتوانست مورد قبول واقع شود زیرا ارزشش کم بود.
هوش مصنوعی: ما هیچ وقت موفق نشدیم که طعم نوشیدنی از لب لعل او را بچشیم. تمام تلاشها و آرزوهای ما بینتیجه ماند.
هوش مصنوعی: در نهایت، در پیچ و خم موهای تو، دل من به زنجیری گرفتار شد، چرا که روزی عاقل بود اما اکنون از عشق تو دیوانه شده است.
هوش مصنوعی: دختری معصوم و زیبا، مانند زنجیری از موهایش، میتواند هر کسی را در بهت و حیرت فرو ببرد. اما عشق من به تو، که مرا در بند نگهداشته، به نوعی همچون زخمی بزرگ است که دل من را آزرده میکند.
هوش مصنوعی: اگر دلها در پی هم هستند و راهی برای نزدیک شدن دارند، پس چرا دل من به محبت متمایل است و دل تو به درد و ناراحتی؟
هوش مصنوعی: زاهد شهر که به ما وعده میداد و از نوشیدن آن توبه میکرد، در واقع کارش ریاکاری بود و دانشش نیز بیفایده و نادرست بود.
هوش مصنوعی: دیشب در میخانه دیدم که پای یک لیوان شراب بر زمین افتاده و کسی به حالش نبود. این وضعیت نشاندهندهی بیخودی و بیعقلی است.
هوش مصنوعی: اگر محبت و توجه تو به وضعیت دلم شامل حال من شود، میتوانم در میان مردم مشهور و معروف شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثرِ صحبتِ پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود
دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی میکرد
[...]
دانه خال تو روزی که مرا در دل بود
حاصل روی زمین از من بی حاصل بود
مست نازی که تسلی به خبر بودم ازو
در میان من و او بیخبری حایل بود
نیست امروز غم روی زمین بر دل من
[...]
هر چه جز ذکر تو افسانهٔ لاطایل بود
هر چه جز یاد تو اندیشهٔ بیحاصل بود
بهوس بیهده دادیم دل از دست و دریغ
کانچه جستیم و ندیدیم ز کس با دل بود
از طلب حاصلم این شد که کنون دانستم
[...]
تا زحال دل من دلبر من غافل بود
آنچه کام من و دل بود از او حاصل بود
رست جان از تن و صد شکر که زایل گردید
آنچه یک چند میان من و او حایل بود
تا نه جان بود فدای تو از این بودم شرم
[...]
بی هوس بیهده دادیم دل از دست دریغ
کانچه جستیم و ندیدیم ز کس با دل بود
از طلب حاصلم این شد که کنون دانستم
کانچه را میطلبم بی طلبی حاصل بود
نکنم گوش به افسانهٔ ناصح که خود او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.