لب جویی که از عکس تو پردازیست آبش را
نفس در حیرت آیینه میبالد حبابش را
به صحرایی که من در یاد چشمت خانهبردوشم
به ابرو ناز شوخی میرسد موج سرابش را
هماغوش جنون رنگ غفلت دیدهای دارم
که برهم بستن مژگان چو مخمل نیست خوابش را
ز شبنم هم به باغ حسن چشم شوخ میخندد
عرقگر شرم دارد بهکه نفروشد گلابش را
نگاهم بیتو چون آیینه شد پامال حیرانی
براین سرچشمه رحمیکن که موجی نیست آبشرا
ز هستی نبض دل چون موج رقص بسملی دارد
مباد آن جلوه در آیینه گیرد اضطرابش را
ندارد ناز لیلی شیوهٔ بیپرده گردیدن
مگر مجنون ز جیب خود درد طرف نقابش را
به هر بزمی که لعل نوخط او حیرت انگیزد
رگ یاقوت میگیرد عنان دودکبابش را
به تسلیم از کمال نسخهٔ هستی مشو غافل
سر افتاده شاید نقطه باشد انتخابش را
بلندی آنقدر بالیده است از خیمهٔ لیلی
که نتواندکشیدن نالهٔ مجنون طنابش را
در آن وادیکه از خود رفتنم پر میزند بیدل
شرر عرض خرام سنگ میداند شتابش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف عشق و احساسات عمیق انسانی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و شاعرانه، به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق و درد و شوق خود در عشق اشاره میکند. او به حالتی از حیرت و جنون دست مییابد که در آن، احساساتش تحت تأثیر بینظیری از زیباییهای عشق قرار گرفتهاند. فضای طبیعی و عناصر مختلف (مانند آب، شبنم و سراب) استعارههایی هستند برای بیان حالات روحی و عاطفی. در نهایت، شاعر به عدم توانایی خود در به نمایش گذاشتن عمق احساساتش و همچنین تنهایی ناشی از فاصله با معشوق میپردازد. این احساسات پیچیده و غمگین، بیانگر قدرت و fragility عشق است.
هوش مصنوعی: در کنار جوی آبی که تصویر تو در آن منعکس شده، حبابهایی که ناشی از نفسنفس زدن آب هستند، در حیرت و شگفتی از آینه تصویر تو بزرگ میشوند.
هوش مصنوعی: در بیابانی که به یاد چشمان تو به دنبال سرپناهم، این ابروهای ناز تو مانند شوخی به من میرسند و جلوه سراب را به من نشان میدهند.
هوش مصنوعی: در اعماق جنون، نگاهی پر از غفلت دارم که خوابش مانند مخمل نیست و وقتی مژههایم را میبندم، این خواب بر هم نمیخورد.
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی، گلهای لطیف مانند شبنم درخشان هستند و نازککاری و زیبایی آنها باعث میشود که چشمهای جذاب به شکلی شاداب و سرمست بخندند. عرقی که از این گلها میچکد، به حدی زیبا و باارزش است که از فروختن آن خجالت میکشد.
هوش مصنوعی: نگاه من بدون تو مانند آیینهای شده که در آن فقط سردرگمی و پریشانی میبینم. بر این منبعی از رحمت بیندیش که دیگر آبی برایش نیست.
هوش مصنوعی: از وجود و زندگی قلب مثل موجی که در حال رقص است، هیچ چیز نباید باعث شود که آن زیبایی در آینه منعکس شود و اضطرابش را نشان دهد.
هوش مصنوعی: لیلی ناز ندارد که بیپرده و بدون هیچ حجابی خود را نشان دهد؛ مگر اینکه مجنون، درد خود را از جیبش بیرون بیاورد و پرده از چهره او بردارد.
هوش مصنوعی: در هر محفل و جمعی که زیبایی و جلوه خاص او توجهها را جلب میکند، به سرعت رنگ و رونق جای خود را به احساس شگفتی و جذبهای زیبا میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر عدم تسلیم به کمال و تمامیت هستی، غافل نباش. ممکن است در این وضعیت ظاهراً شکست خورده، فرصتی برای انتخاب و تغییر نهفته باشد.
هوش مصنوعی: بلندی آن چنان از خیمه لیلی رشد کرده که دیگر نمیتواند نالههای مجنون را تحمل کند و آن را از خود دور کند.
هوش مصنوعی: در آن جایی که بیخيالی و دوری از خودم احساس میشود، بیدل مثل شعلهای سرکش، سرعت و شتابش را به سنگ خرام میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۵
نگاهم بیتو چون آیینه شد پامال حیرانی
براین سرچشمه رحمیکن که موجی نیست آبشرا
خوش آمد در مذاقم طغرل این یک مصرع بیدل
برین سرچشمه رحمی کن که موجی نیست آبش را!
گلاندامی که میدادم به خون دیده آبش را
چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟
در آغوشِ نسیم ِ صبحدم بیپرده چون بینم؟
گلِ رویی که من وا کردهام بندِ نقابش را
به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی؟
[...]
به دل تا در سخن آورده بودم لعل نابش را
به خود پیوسته می خوردم چو می زهر عتابش را
نهان می داشتم از چشم شبنم آفتابش را
گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را
نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را
که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را
نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی
که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را
نباشد با رم ما برق را لاف سبک سیری
[...]
نباشدگرکمند موج تردستی حجابش را
که میگیرد عنان شعلهٔ رنگ عتابش را
ز برق جلوهاش آگه نیام لیک اینقدر دانم
که عالم چشم خفاشیست نور آفتابش را
به تدبیر دگر زان جلوه نتوانکام دل بردن
[...]
بود این زخم دیگر کشته تیغ عتابش را
که با اغیار بیند لطفهای بیحسابش را
شکست جام چرخ اولی چه کیفیت توان بردن
از آن ساغر که با خون ساقی آمیزد شرابش را
چه حاصل باشدم جز حسرت نظارهاش گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.