نباشدگرکمند موج تردستی حجابش را
که میگیرد عنان شعلهٔ رنگ عتابش را
ز برق جلوهاش آگه نیام لیک اینقدر دانم
که عالم چشم خفاشیست نور آفتابش را
به تدبیر دگر زان جلوه نتوانکام دل بردن
غبار من مگر از پیش بردارد نقابش را
به جای آبله یک غنچه دل دارم درتن وادی
ندانم برکدامین خار افشانم گلابش را
درینگلشن مپرسید از بهار اعتبار من
چوگل آیینهای دارمکه خونکردند آبش را
محیط شرم اگرآید به موج ناز شوخیها
نگه خواباندن مژگان بود چشم حبابش را
گل باغ محبت ناز شبنم برنمیدارد
نمکاز شوراشک خویش بس باشدکبابش را
شکار تیغ نازم اوج عزت فرش اقبالم
سر افتادهای دارمکه میبوسد رکابش را
خرامش مصرع شوخ رمیدن در میان دارد
نخواهمرفت اگراز خودکهمیگوید جوابشرا
بهذوق امتحانآتش زدم درصفحهٔ هستی
نقط ریز شراری چند دیدم انتخابش را
بههر مژگان زدن چشمش تغافل ساغری دارد
چهمخموری چهمستی پردهبسیاراست خوابشرا
چنانخشکیست بیدل بحرامکانرا کهمیبینم
غبار افشاندنی چون دامن صحرا سحابش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و پیچیدگی احساسات عاشقانه پرداخته است. شاعر به توصیف زیبایی معشوقه خود و تأثیر آن بر روح و جانش میپردازد. او از جلوههای خیرهکننده معشوق سخن میگوید و اینکه چگونه این زیبایی او را به تفکر واداشته است. شاعر از سرشت عاشقانه و غمهایش نیز سخن میگوید، به ویژه در ابراز احساساتی چون شوق و حسرت. در نهایت، او در مورد دشواریهای عشق و مبارزات درونیاش تأمل میکند و به دیالکتیکی بین زیبایی و زشتی، شادی و غم اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر کمند موجی وجود نداشته باشد که بتواند حجاب و پوشش او را بگیرد، در آن صورت، شعلهٔ رنگی که نشاندهندهٔ خشم و عتاب اوست، آزادانه نمایان میشود.
هوش مصنوعی: از درخشش زیباییاش مطلع نیستم، اما میدانم که دنیا مثل چشمهای خفاش است و نمیتواند نور آفتابش را ببیند.
هوش مصنوعی: نمیتوان با تدبیر دیگری از زیبایی او دل خوش کرد، مگر آنکه غباری که بر چهرهاش نشسته است، کنار زده شود.
هوش مصنوعی: من به جای زحمات و مشکلات زندگی، یک قلب شاداب و پرنشاط دارم و در این دنیای پر از ناامیدی نمیدانم عشق و احساساتم را بر کدام آسیبها و زخمها نثار کنم.
هوش مصنوعی: در این باغ از بهار ارزش من نپرسید، زیرا من مانند گلی هستم که آبش را با خون رنگین کردند.
هوش مصنوعی: اگر محیطی پر از شرم و ناز به وجود بیاید، مانند موجی که روی آب به آرامی حرکت میکند، نگهداشتن مژگان، مانند خواب رفتن آنهاست و چشمانش مانند حبابی میماند که در حال ناپدید شدن است.
هوش مصنوعی: عشق مانند گلی است که در باغ محبت میروید و نمیگذارد شبنم بر روی آن بنشیند. این احساسات، همانند شوری که از اشکهایش برمیخیزد، برای او کافی است تا آتش عشقش را روشن نگه دارد.
هوش مصنوعی: من افتخاری دارم که به اوج عزت و بزرگی دست پیدا کردهام و در این مسیر، خدمتگزار و زیر دست او هستم؛ او با مهربانی، احترام و محبت به من تعامل میکند و من را ارج مینهد.
هوش مصنوعی: حرکت و طرز راه رفتن او به قدری جذاب و شادیبخش است که نمیتوانم از او دور شوم، حتی اگر خودم بخواهم جواب حرفهای درونیام را به او بدهم.
هوش مصنوعی: به دلایل شخصی، برای کشف و آزمایش به زندگی نگاه کردم و در دنیای هستی، چند نقطه کوچک از نور و شوق را مشاهده کردم و از بین آنها چیزی را انتخاب کردم.
هوش مصنوعی: چشمان او با هر بار پلک زدن نشان از غفلت دارند و به مانند یک ساغر پر از شراباند. این بیخبری و بیمستی در پردههای زیادی از خواب او نهفته است.
هوش مصنوعی: بیدل در بیابانی خشک و بی آب و علف قرار دارد که اگر به آنجا نگاه کنیم، گرد و غباری به چشم میخورد که مانند دامن صحرا بر افشانده شده است. این تصویر نشاندهندهی بیحالی و خشکی محیط است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گلاندامی که میدادم به خون دیده آبش را
چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟
در آغوشِ نسیم ِ صبحدم بیپرده چون بینم؟
گلِ رویی که من وا کردهام بندِ نقابش را
به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی؟
[...]
به دل تا در سخن آورده بودم لعل نابش را
به خود پیوسته می خوردم چو می زهر عتابش را
نهان می داشتم از چشم شبنم آفتابش را
گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را
نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را
که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را
نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی
که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را
نباشد با رم ما برق را لاف سبک سیری
[...]
لب جویی که از عکس تو پردازیست آبش را
نفس در حیرت آیینه میبالد حبابش را
به صحرایی که من در یاد چشمت خانهبردوشم
به ابرو ناز شوخی میرسد موج سرابش را
هماغوش جنون رنگ غفلت دیدهای دارم
[...]
بود این زخم دیگر کشته تیغ عتابش را
که با اغیار بیند لطفهای بیحسابش را
شکست جام چرخ اولی چه کیفیت توان بردن
از آن ساغر که با خون ساقی آمیزد شرابش را
چه حاصل باشدم جز حسرت نظارهاش گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.