گنجور

 
بیدل دهلوی

نباشدگرکمند موج تردستی حجابش را

که می‌گیرد عنان شعلهٔ رنگ عتابش را

ز برق جلوه‌اش آگه نی‌ام لیک اینقدر دانم

که عالم چشم خفاشی‌ست نور آفتابش را

به تدبیر دگر زان جلوه نتوان‌کام دل بردن

غبار من مگر از پیش بردارد نقابش را

به جای آبله یک غنچه دل دارم درتن وادی

ندانم برکدامین خار افشانم گلابش را

درین‌گلشن مپرسید از بهار اعتبار من

چوگل آیینه‌ای دارم‌که خون‌کردند آبش را

محیط شرم اگرآید به موج ناز شوخیها

نگه خواباندن مژگان بود چشم حبابش را

گل باغ محبت ناز شبنم برنمی‌دارد

نمک‌از شوراشک خویش بس باشدکبابش را

شکار تیغ نازم اوج عزت فرش اقبالم

سر افتاده‌ای دارم‌که می‌بوسد رکابش را

خرامش مصرع شوخ رمیدن در میان دارد

نخواهم‌رفت اگراز خودکه‌می‌گوید جوابش‌را

به‌ذوق امتحان‌آتش زدم درصفحهٔ هستی

نقط ریز شراری چند دیدم انتخابش را

به‌هر مژگان زدن چشمش تغافل ساغری دارد

چه‌مخموری چه‌مستی پرده‌بسیاراست خوابش‌را

چنان‌خشکی‌ست بیدل بحرامکان‌را که‌می‌بینم

غبار افشاندنی چون دامن صحرا سحابش را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۹۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

گل‌اندامی که می‌دادم به خون دیده آبش را

چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟

در آغوشِ نسیم ِ صبحدم بی‌پرده چون بینم؟

گلِ رویی که من وا کرده‌ام بندِ نقابش را

به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی؟

[...]

سیدای نسفی

به دل تا در سخن آورده بودم لعل نابش را

به خود پیوسته می خوردم چو می زهر عتابش را

نهان می داشتم از چشم شبنم آفتابش را

گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را

جویای تبریزی

نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را

که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را

نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی

که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را

نباشد با رم ما برق را لاف سبک سیری

[...]

بیدل دهلوی

لب جویی‌ که از عکس تو پردازی‌ست آبش را

نفس در حیرت آیینه می‌بالد حبابش را

به‌ صحرایی‌ که‌ من در یاد چشمت خانه‌بردوشم

به ابرو ناز شوخی می‌رسد موج سرابش را

هماغوش جنون رنگ غفلت دیده‌ای دارم

[...]

مشتاق اصفهانی

بود این زخم دیگر کشته تیغ عتابش را

که با اغیار بیند لطفهای بی‌حسابش را

شکست جام چرخ اولی چه کیفیت توان بردن

از آن ساغر که با خون ساقی آمیزد شرابش را

چه حاصل باشدم جز حسرت نظاره‌اش گیرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه