به محفلیکه دل آیینهٔ رضاطلبیست
نفس درازی اظهار پای بیادبیست
خروش العطش ما نتیجهٔ طلب است
وگرنه وادی الفت سراب تشنه لبیست
میی ز خم نکشیدیم عذر حوصله چند
تنک شرابی ما جرم شیشهٔ حلبیست
کسیکه بخت سیه سایه برسرش افکند
اگر به صبح زند غوطه آه نیم شبیست
اسیربخت سیه پیکریکه من دارم
به هرصفتکه دهم عرضه آه نیم شبیست
به عالمیکه نگاه تو نشئه توفان است
زخویش رفتن ما موج بادهٔ عنبیست
خیال محمل تهمت به دوش سرمه مبند
رم غزال تو وحشت غبار بیسببیست
دلت مقابل و آنگاه عرض یکتایی
ثبوت وحدت آیینه خانه بوالعجبیست
عروج وهم ازین بیشتر چه میباشد
که مردهایم و نفس غرهٔ سحر لقبیست
نهای حریف مذلت دل از هوس پرداز
که آبروعرق شرم آرزوطلبیست
دلیل جوش هوسهاست الفت دنیا
عجوز اگر خوشت آید ز علت عزبیست
به درس دل عجمی دانشم چه چارهکنم
که مدعا ز نفس تا بیان شود عربیست
ز دور باش غرورتغافلش بیدل
من و دلیکه امیدش خروش زیرلبیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالاتی میپردازد که از عشق و آرزوی وصال ناشی میشود. او به محفلهای دلآیینه و رضاطلبی اشاره میکند و از بیادبی نفس و تمناهایی که بر اثر عطش و اشتیاق به وجود میآید سخن میگوید. او نوعی سراب را در عشق و دوستی میبیند و به تنهایی و غم ناشی از بخت بدش اشاره میکند. شاعر از شراب و می خم و جرم حلبی صحبت میکند که نمادی از ناشناختههای عشق است.
شاعر با زبان پیچیده و خیالپردازانه به تسلیم در برابر احساسات و عواطف میپردازد و میگوید که حتی با وقوع صبح، حسرت و درد دل همچنان باقیاست. او در نهایت با بیان وحدت و یکتایی عشق، به عمق درد و مشکلاتی که عشق به همراه دارد اشاره میکند و میگوید که هر لحظه از زندگی پر از تمنای وصال است، حتی اگر خود را در هوسهای دنیوی گم کنیم. این شعر به تمایلات انسانی و پیچیدگیهای عشق و ارتباط اشاره میکند و در عین حال، احساسات عمیق و تنهایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در جایی که دل به دنبال آرامش و خوشنودی است، نفس کشیدن طولانی و بیان خواستهها نشاندهندهی بیاحترامی است.
هوش مصنوعی: ناله و فریاد تشنگی نتیجهٔ خواسته و درخواست ماست و در غیر این صورت، سرزمین محبت تنها یک توهم است که عطش آن را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: ما از شراب ننوشیدیم به دلایل مختلف، چون که حوصله برخی کم است. شراب ما تنها به اندازه یک بطری معمولی است و این خود گناهی کوچک به حساب میآید.
هوش مصنوعی: کسی که تقدیر بدی بر او سایه افکنده است، اگر در صبح با امیدی تازه و نشاط وارد روز جدیدی شود، همچنان غم و اندوه شب گذشته را با خود دارد.
هوش مصنوعی: من از بدبختی و شکیبایی که دارم، احساس میکنم که هرچه در دل دارم، مانند آهی در نیمه شب است که در تنهایی و تاریکی سر میکشم و هیچ کس آن را نمیشنود.
هوش مصنوعی: نگاه تو مانند طوفانی است که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد و در واقع، رفتن ما از خود، شبیه به موجی از نوشیدنی خوشمزه و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که نگرانی و تهمتها را به دوش بگذاری. فرار غزال نشاندهندهی وحشتی است که ناشی از بیدلیل بودن چیزهاست.
هوش مصنوعی: دل تو باید آشکار باشد و زمانی که اینگونه است، نمایشگر یکتایی و اتحاد میشود و به مثابه آینهای در یک خانه شگفتانگیز عمل میکند.
هوش مصنوعی: اگر ما به این حالت بمیریم و از احساسات و خیالات خود فراتر نرویم، دیگر چه توقعی داریم؟ خواب و خیال در حقیقت نشاندهنده نوعی فریب است که ما را از واقعیت دور میکند.
هوش مصنوعی: ای رفیق، خودت را در مقام حقیر نگذار و دل را به آرزوهای نامناسب مشغول نکن، زیرا حفظ آبرو و عرق شرم، نتیجهی خواستههای واقعی و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: دلیل شور و شوقهای دلخواه، وابستگی به دنیای کهن و بیرحم است. اگر از این دنیا راضی هستی، باید بدانی که دلیل این رضایت تنهایی و بیهمراهی است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه احساسات و درونمایههای خود را به زبان عربی بیان کنم، زیرا برای بیان آنچه در دل دارم، زبان عربی لازم است.
هوش مصنوعی: از دور، بیخبر از غرور تو، من و دلی که امیدش تنها نالهای زیر لب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبیست
زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
در این چمن گلِ بی خار کس نچید آری
[...]
طریق عشق سپردن طریق بوالعجبیست
نشان عشق نجستن نشان بی طلبیست
مگو که: عشق حرامست در طریقت شرع
که مست باده عشق اند اگر ولی و نبیست
شراب ما همه از خم لامکان آمد
[...]
دلم فریفتهٔ آن شمایل عربیست
که شکل و شیوه او را هزار بوالعجبیست
خیال لعل لبش در درون سینه من
چو باده در دل پر خون شیشهٔ حلبیست
بکشت فتنهٔ چشمش مرا و میبینم
[...]
اگر چه عرض هنر پیش یاربی ادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
ز اطلس فلکم پرده در طنبیست
بطاقچه مه و خور جام و کاسه حلبیست
بپرده شاهد کمخاو جلوه کرمیخک
[...]
جزای حسن عمل در شریعت عربیست
به عرف عفو نکردن گناه بی ادبیست
سواد دل ز می سالخورده روشن کن
که عینک بصرش ز آبگینه حلبیست
قبول بی هنران ز التفات معشوق است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.