گنجور

 
بیدل دهلوی

ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی‌انگیز است

چو شبنم آبلهٔ ما شرار مهمیز است

دماغ منت عشرت‌کراست زین محفل

خوشم‌ که خندهٔ مینای می نمکریز است

زجنبش مژه بر ضبط اشک می‌ لرزم

که زخمهٔ رگ این ساز نشتر تیز است

کدام صبح که شامی نخفته در شغلش

صفای طینت امکان کدورت‌آمیز است

هزار سنگ شرر گشت و بال ناز افشاند

هنوز سعی‌ گداز من آبروریز است

سر هوای اقامت درین چمن مفراز

بهوش باش که تیغ گذشتگی تیز است

به طبع سنگ فسردن شرار می‌بندد

هوای عالم آسودگی جنون‌خیز است

شکست‌ ظرف حباب از محیط خالی ‌نیست

ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است

دمیده‌ایم چو صبح از دم گرفتاری

غبار عالم پرواز ما قفس‌بیز است

کباب عافیتی‌، بگذر از هوس بیدل

دبیل صحت بیمار حسن پرهیز است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

اگر چه باده فرح بخش و باد گُل‌بیز است

به بانگِ چنگ مخور می که محتسب تیز است

صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ایام، فتنه انگیز است

در آستینِ مُرَقَّع، پیاله پنهان کن

[...]

جامی

قدم به طرف چمن نه که سبزه نوخیز است

شکوفه در قدم دوستان درم ریز است

مده به باد گرانمایه عمر بی باده

کنون که باده فرحبخش و باد گلبیز است

سرود مجلس تو صوت عندلیب بس است

[...]

محتشم کاشانی

کنون که خنجر بیداد یار خونریز است

کجاست مرد که بازار امتحان تیز است

دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز

که یاد کوه‌کنش به ز وصل پرویز است

ز من چه سرزده‌ای سرو نوش لب که دگر

[...]

وحشی بافقی

عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است

ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است

دلیریی که دلم کرد و می‌زند در صلح

به اعتماد نگه‌های رغبت آمیز است

مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه

[...]

عرفی

از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است

که آتش تب شوقم نه آن چنان تیز است

چو زلف باز کنی ناله خیزد از دل ها

که دام ما همه این طره ی دل آویز است

ز طره مشک به دامان کوهکن پاشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه