کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز
که یاد کوهکنش به ز وصل پرویز است
ز من چه سرزده ای سرو نوش لب که دگر
سرت گران و حدیثت کنایه آمیز است
منه فزونم ازین بار جور بر خاطر
که پیک آه گران خاطر سبک خیز است
کشاکش رگ جانم شب دراز فراق
ز سر گرانی آن طره دلاویز است
به این گمان که شوم قابل ترحم تو
خوشم که تیغ جهانی به خون من تیز است
چو محتشم سخن از قامتت کند بشنو
که گاه گاه سخنهای او بانگین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق و درد ناشی از فراق و عشق را به تصویر میکشد. شاعر از بیرحمی و ظلمی که از محبوبش میبیند و همچنین دردی که از جدایی رنج میبرد، صحبت میکند. او به زیبایی محبوب و دردسرهایی که این زیبایی برای او به وجود آورده اشاره میکند. در نهایت، شاعر از سنگینی بار احساساتش و تنش درونیاش سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که حتی با وجود تمام دردها، همچنان به عشق و امید ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: حالا که دوست با خیانت و ظلمش باعث درد و رنج شده است، دیگر کجاست آن مردی که در این شرایط دشوار حاضر به امتحان و آزمایش باشد؟
هوش مصنوعی: دل من به یاد یک لب شیرین در حال پرواز است، که یادآوری آن کوهکنی برایم بهتر از وصال پرویز میباشد.
هوش مصنوعی: نگران نباش، منی که به تو فکر میکنم، به خاطر زیباییات اذیت میشوم و حالا دیگر نشانهای از تو فراموشم نمیشود.
هوش مصنوعی: بار سنگینی که بر دوش دارم، بیشتر از این نیست که فکرم را مشغول کند، زیرا حس غم و اندوه به اندازهای سنگین است که حتی نمیتوانم به راحتی از آن رها شوم.
هوش مصنوعی: درد و رنج کشیدن در شبهای طولانی فراق، ناشی از سنگینی و زیبایی موی دلربایت است که مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: من گمان میکنم که شاید مورد رحم و شفقت تو قرار بگیرم و از این موضوع خوشحال هستم، در حالی که میدانم سرنوشت سختی به سراغم آمده و دنیای بیرون علیه من آماده است.
هوش مصنوعی: زمانی که محتشم درباره قامت تو سخن میگوید، باید توجه کنی که کلام او گاهی اوقات بسیار زیبا و دلنشین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه باده فرح بخش و باد گُلبیز است
به بانگِ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام، فتنه انگیز است
در آستینِ مُرَقَّع، پیاله پنهان کن
[...]
قدم به طرف چمن نه که سبزه نوخیز است
شکوفه در قدم دوستان درم ریز است
مده به باد گرانمایه عمر بی باده
کنون که باده فرحبخش و باد گلبیز است
سرود مجلس تو صوت عندلیب بس است
[...]
عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است
ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است
دلیریی که دلم کرد و میزند در صلح
به اعتماد نگههای رغبت آمیز است
مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه
[...]
از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است
که آتش تب شوقم نه آن چنان تیز است
چو زلف باز کنی ناله خیزد از دل ها
که دام ما همه این طره ی دل آویز است
ز طره مشک به دامان کوهکن پاشد
[...]
بیا که بی سرزلف تو موج باده ناب
به رنگ حلقه ماتم، کدورت انگیز است
بهار حسن ترا برگ ریز عشوه مباد
که از هوای توام ابردیده گل بیز است
به دور نرگس او، دل ز خون لبالب کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.