گنجور

 
محتشم کاشانی

کنون که خنجر بیداد یار خونریز است

کجاست مرد که بازار امتحان تیز است

دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز

که یاد کوه‌کنش به ز وصل پرویز است

ز من چه سرزده ای سرو نوش لب که دگر

سرت گران و حدیثت کنایه آمیز است

منه فزونم ازین بار جور بر خاطر

که پیک آه گران خاطر سبک خیز است

کشاکش رگ جانم شب دراز فراق

ز سر گرانی آن طره دلاویز است

به این گمان که شوم قابل ترحم تو

خوشم که تیغ جهانی به خون من تیز است

چو محتشم سخن از قامتت کند بشنو

که گاه گاه سخنهای او بانگین است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

اگر چه باده فرح بخش و باد گُل‌بیز است

به بانگِ چنگ مخور می که محتسب تیز است

صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ایام، فتنه انگیز است

در آستینِ مُرَقَّع، پیاله پنهان کن

[...]

جامی

قدم به طرف چمن نه که سبزه نوخیز است

شکوفه در قدم دوستان درم ریز است

مده به باد گرانمایه عمر بی باده

کنون که باده فرحبخش و باد گلبیز است

سرود مجلس تو صوت عندلیب بس است

[...]

وحشی بافقی

عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است

ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است

دلیریی که دلم کرد و می‌زند در صلح

به اعتماد نگه‌های رغبت آمیز است

مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه

[...]

عرفی

از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است

که آتش تب شوقم نه آن چنان تیز است

چو زلف باز کنی ناله خیزد از دل ها

که دام ما همه این طره ی دل آویز است

ز طره مشک به دامان کوهکن پاشد

[...]

طغرای مشهدی

بیا که بی سرزلف تو موج باده ناب

به رنگ حلقه ماتم، کدورت انگیز است

بهار حسن ترا برگ ریز عشوه مباد

که از هوای توام ابردیده گل بیز است

به دور نرگس او، دل ز خون لبالب کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از طغرای مشهدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه