از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است
که آتش تب شوقم نه آن چنان تیز است
چو زلف باز کنی ناله خیزد از دل ها
که دام ما همه این طره ی دل آویز است
ز طره مشک به دامان کوهکن پاشد
اگر چه تکیه ی شیرین به دوش پرویز است
سمند سعی چه بیهوده رانی ای فرهاد
که هم عنانی گردون نصیب شبدیز است
چگونه مانع نظاره ام شوی که مرا
ز شوق روی تو سر تا قدم نگه خیز است
ستزه باخت به میدان امتحان عرفی
عنان کشیده چه داری، محل مهمیز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات و شوق عمیق خود اشاره میکند. او از شربت صلح و آرامش سخن میگوید که در حالی که آتش شوق او جانش را میسوزاند، نمیتواند مانع از ابراز احساساتش شود. زلف معشوقش به مانند دامانی است که دلها را به ناله وامیدارد، و عشق و زیبایی او چنان قوی است که حتی تلاشهای بیفایده برای فراموش کردن او، به سرانجامی نمیرسد. شاعر با استفاده از تمثیلها و استعارههایی از عشق و آتش شوق، حسرت و آرزوی خود را برای نظارهٔ چهرهٔ محبوبش بیان میکند و در نهایت به معضل بینتیجه بودن تلاشهایش در مواجهه با آزمون عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر نوشیدن شربت صلح، میل به احتیاط و پرهیز را در خود احساس میکنم، زیرا آتش اشتیاقم دیگر آنقدر شدید نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که زلف خود را باز کنی، نالهای از دلها بلند خواهد شد، زیرا تمام زنجیرهای ما از این تزیین دلانگیز توست.
هوش مصنوعی: اگر موی مشکی از دامان کوهکن بریزد، حتی اگر شیرین بر دوش پرویز تکیه کرده باشد.
هوش مصنوعی: ای فرهاد، تلاش بیهودهای نکن! تو نمیتوانی با سمند خودت به آن کامیابی برسی، چرا که سوار بر شبدیز، گردونهی افلاک (آسمان) خود را دارد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانی مانع دیدن من بشوی وقتی که تمام وجودم به خاطر عشق به تو به حرکت درآمده است؟
هوش مصنوعی: در میدان آزمون، اگر به چالش بیفتی و شکست بخوری، دلواپس نباش، زیرا اینجا جای رشد و پیشرفت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه باده فرح بخش و باد گُلبیز است
به بانگِ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام، فتنه انگیز است
در آستینِ مُرَقَّع، پیاله پنهان کن
[...]
قدم به طرف چمن نه که سبزه نوخیز است
شکوفه در قدم دوستان درم ریز است
مده به باد گرانمایه عمر بی باده
کنون که باده فرحبخش و باد گلبیز است
سرود مجلس تو صوت عندلیب بس است
[...]
کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز
که یاد کوهکنش به ز وصل پرویز است
ز من چه سرزدهای سرو نوش لب که دگر
[...]
عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است
ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است
دلیریی که دلم کرد و میزند در صلح
به اعتماد نگههای رغبت آمیز است
مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه
[...]
بیا که بی سرزلف تو موج باده ناب
به رنگ حلقه ماتم، کدورت انگیز است
بهار حسن ترا برگ ریز عشوه مباد
که از هوای توام ابردیده گل بیز است
به دور نرگس او، دل ز خون لبالب کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.