او سپهر و منکف خاک اوکجا و منکجا
داغم از سودای خام غفلت و وهم رسا
عجز راگر در جناب بینیازیها رهیست
اینقدرها بسکه تاکویت رسد فریاد ما
نیست برق جانگدازی چون تغافلهای ناز
بیش از این آتش مزن در خانهٔ آیینهها
هرکه را الفت شهید چشم مخمورتکند
نشئه انگیزد زخاکشگرد تا روز جزا
از نمود خاکسار عشق نتوان داد عرض
رنگ تمثالی مگر آیینهگردد توتیا
نیست در بنیاد آتش خانهٔ نیرنگ دهر
آنقدر خاکستری کایینهی گیرد جلا
زندگیمحملکش وهم دوعالم آرزوست
میتپد در هر نفس صدکاروان بانگ درا
آرزو خونگشتهٔ نیرنگ وضع نازکیست
غمزه درد دور باش و جلوه میگوید بیا
هرچهمیبینم تپشآمادهٔ صد جستجوست
زین بیابان نقش پا هم نیست بیآوازپا
قامت او هرکجا سرکوب رعنایان شود
سرو راخجلت مگر درسایهاش داردبه پا
هرنفس صد رنگ میگیرد عنان جلوهاش
تاکند شوخی عرق آیینه میریزد حیا
بال وپر برهم زدن بیدلکفافسوس بود
خاک نومیدی به فرق سعیهای نارسا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی تضاد میان عظمت هستی و خردی انسان میپردازد. شاعر به جدایی خود از سپهر (آسمان) و عذاب ناشی از غفلت و وهم اشاره میکند. او به عجز انسان در مواجهه با بینیازی و بزرگی خداوند میتازد و از تلخی عشق و عواطف انسانی حرف میزند.
شاعر بیان میکند که عشق نمیتواند به خوبی عرضه شود و تنها در آینهای میتوان به تجلی آن پی برد. او به زندگی به عنوان محملی برای آرزوها و خواستهها نگاه میکند و احساس میکند که در هر نفس، صدای جستجو و تلاش نهفته است.
شعر در نهایت، ناکامی و نومیدی را نیز توصیف میکند و به عدم توانایی انسان در تحقق آرزوهای خود اشاره دارد، با بیان اینکه هیچ نشانی از به ثمر نشستن تلاشها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تفاوت جایی که خدا (سپهر) و انسان (کف خاک) قرار دارند اشاره میکند. او از احساساتش میگوید و اینکه چگونه آرزوها و خیالات نادرست او را دچار درد و رنج کردهاند. در واقع، این گفته نشان میدهد که انسانها چقدر از حقیقت دور هستند و چقدر میتوانند تحت تأثیر اوهام و خیالهای خام قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر در برابر بینیازی، ناتوانیام را راهی باشد، همین اندازه کافی است که صدای ما به تو برسد، ای کوی عشق.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به اندازهٔ بیتوجهیهای دلربا روح را نمیآزارد، بیشتر از این در دل آیینهها آتش نسوزان.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشقش به تو چشمش را خمار کند، به وسیله بادهاش مست میشود و از خاک او، تا روز قیامت به زندگی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: از عشق نمیتوان به سادگی چیزهایی را نشان داد که شبیه به ما باشند، مگر اینکه بصیرت ما مانند آینهای باشد که تصویر را به وضوح منعکس کند.
هوش مصنوعی: در آغاز، آتش ویرانی و فریبندگی دنیا نمیتواند آنقدر خاکستری و کمرنگ باشد که نوری از آن گرفته نشود.
هوش مصنوعی: زندگی مانند وسیلهای است که ما را به دو دنیای مختلف، یعنی واقعیت و آرزوها، میکشاند. در هر نفس که میکشیم، صدها آرزو و خواسته مانند کاروانی در حال حرکت است و صدای آنها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: آرزوهای سرخ شده به خاطر فریب و نیرنگ، حالتی حساس و شکننده دارند. این درد و اندوه را دور کن و زیبایی که مینگرد، میگوید بیایید نزدیکتر.
هوش مصنوعی: هر چه نگاه میکنم، حس میکنم که زندگی پر از تلاش و جستجو است، اما در این دشت هیچ نشانهای از گذشتگان یا آثار دیگری وجود ندارد. در واقع، همه چیز بیصدا و بیخبر است.
هوش مصنوعی: هر جا که زیباییها و رعنایان تحت فشار و سرکوب قرار بگیرند، قامت او مانند سرو است که فقط در سایهاش شرمنده و خجالتزده میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه، جلوهای جدید و زیبا به خود میگیرد و خود را در آینه به نمایش میگذارد، به گونهای که حتی عرق حیا نیز از آن میچکد.
هوش مصنوعی: پرواز کردن و بال و پر بودن، در زندگی بیفایده است وقتی که حس ناامیدی بر سر تلاشهای ناکافی سنگینی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.