گنجور

 
بیدل دهلوی

غبارم می‌کشد محمل به دوش نالهٔ دردی

که از وحشت نگیرد دامن اندیشه‌اش گردی

به توفان تماشای ‌که از خود رفته‌ام یارب‌؟

که‌گردم می‌دهد یاد از نگاه جلوه پروردی

خرد را در مقام هوش تسلیم جنون‌ کردم

به حال خوبش هم باز آمدن دارد ره مردی

تماشای سواد عافیت برده‌ست از خویشم

مگر مژگان بهم آردکسی تا من کنم‌ گردی

درین غفلت‌سرا از یاس بردم فیض آگاهی

گلاب افشاند همچون صبح بر رویم دم سردی

جرس آتش زنم دود سپندی پرفشان سازم

به دوشم تا به‌کی محمل‌کشد فریاد بیدردی

چسان با صفحهٔ افلاک سازد نقش آزادم

غبارم دامن مژگان نگیرد چون نگه فردی

شبستان جسد پاس از دل بیدار می‌خواهد

جهانی خفته‌ است اینجا و پیدا نیست شبگردی

بجستیم آخر از قید طلسم نارساییها

شکست بال قدرت‌گشت بر ما چنح ‌مردی

ز بس چون شمع بیدل با شکست ‌رنگ درجوشم

ز هر عضوم توان‌کرد انتخاب چهرهٔ زردی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

امیرا ! گرجوانمردی به کار آید، جوانمردی

وگر مردی همی باید، به مردی در جهان فردی

همی پاید ز تو رادی همی پوید ز تو مردی

خزانه درخروش آمد چو آگه شد که می خوردی

ز غم بفزاید اندر گونه دینارها زردی

[...]

مولانا

دل پردرد من امشب بنوشیده‌ست یک دردی

از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی

چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را

که امشب می‌نماید عشق بر عشاق پامردی

زنان در تعزیت شب‌ها نمی‌خسبند از نوحه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی

قدم مردانه نه کانجا به گردی می‌رود مردی

خبر داری که درد او برآوردست گرد از من

نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی

چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز

[...]

کمال خجندی

طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی

چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی

طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو

که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی

رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان

[...]

ناصر بخارایی

به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی

به دردی مردن اولی‌تر که درماندن به بی دردی

خوشا دیشب که تو ای آفتاب مشتری طالع

به برج ما شدی طالع، سعادت با خود آوردی

دلم از غصه پرخون گشت و بر آتش جگر بریان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه