خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی
تو آری سر برون از جیب ناز و من کنم گردی
ز رنگ ناتوانی عذر خواهد سیر این باغم
به دستنبویی خجلت ندارم جز گل زردی
اگر گردی کند خاک ته پا پشت پا بوسد
بر احباب ازین بیشم نمیباشد ره آوردی
عقوبت از کمین معصیت غافل نمیباشد
شب من تیرهتر شد آخر از تشویش شبگردی
جهان یکسر قمار آرزوی پوچ میبازد
بجز دست پشیمانی که دارد برد و آوردی
مروت سخت دور است از مزاج بیحس ظالم
ز زخم کس نمیگردد دچار نیشتر دردی
به این سامان که گردون نشئهٔ وارستگی دارد
بلند افتاده باشد دامن برچیدهٔ مردی
اسیر فقرم اما راحت بیدرد سر دارم
به ملک تیره روزی نیست چون من سایه پروردی
به ذوق کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل
بهشت آن بس که یابی نان گرم و آبک سردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق انسانی و بازتاب زندگی میپردازد. شاعر با تأمل بر زندگی و آرزوهای ناپایدار، به محدودیتها و دردهای موجود میپردازد. او از زیباییهای محبت سخن میگوید، اما از عذاب ناشی از فقر و ناکامی نیز شکایت میکند. تیرهروزی و شبزندهداری او را در دل تردید و ناکامی گرفتار کرده است. در نهایت، شاعر بر اهمیت نان و آب و نیازهای اولیه تأکید میکند و از آرزوهای دور و بیاساس پرهیز میکند.
هوش مصنوعی: ساعت خوبی است که تو مانند یک تصویر زیبا از آینه، با ناز و زیبایی خود به جلو بیایی و من بتوانم به دور تو بچرخم و زیباییات را تماشا کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانیام، نمیتوانم به خوبی از این باغ مراقبت کنم و تنها چیزی که مرا در این وضعیت خجالت نمیدهد، گل زردی است که در آنجا رشد کرده است.
هوش مصنوعی: اگر گرد و غبار پای کسی بر روی زمین بیفتد، نشاندهنده این است که او به دوستان خود احترام میگذارد و چیزی بیشتر از این نمیتوانند به عنوان نشانهای از ارادت و محبت داشته باشند.
هوش مصنوعی: عذاب و کیفر از گناهی که انسان از آن غافل است، دور نیست. شب من به خاطر نگرانی و اضطراب، تاریکتر شده است.
هوش مصنوعی: دنیا تنها بازیای است که همه در آن فقط بر روی آرزوهای بیهوده شرطبندی میکنند، جز احساس پشیمانی که در نهایت به دست میآورند و نتیجهای ندارد.
هوش مصنوعی: فقدان مروت و جوانمردی از طبیعت ظالمین دور است؛ به طوری که بر اثر زخم هیچ کس نمیتواند به درد و رنج خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: در این دنیا که آسمان حالتی از آزادی و رهایی دارد، مردی که به مقام خود رسیده است، باید دامن خود را جمع کند و بر افراشته باشد.
هوش مصنوعی: من در فقر به سر میبرم، اما زندگیام بیدرد و آرام است. در این دنیا، مانند من، کسی نیست که چنین سایهای از حمایت و آرامش را داشته باشد.
هوش مصنوعی: از لذتهای بهشتی و نعمتهای فراوان لذت ببر و برای بیهوده به فکر خوردن خون و زخم زدن نباش. بیدل، بهشتی که در آن نان گرم و آب سرد هست، برایت کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا ! گرجوانمردی به کار آید، جوانمردی
وگر مردی همی باید، به مردی در جهان فردی
همی پاید ز تو رادی همی پوید ز تو مردی
خزانه درخروش آمد چو آگه شد که می خوردی
ز غم بفزاید اندر گونه دینارها زردی
[...]
دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب مینماید عشق بر عشاق پامردی
زنان در تعزیت شبها نمیخسبند از نوحه
[...]
دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی
قدم مردانه نه کانجا به گردی میرود مردی
خبر داری که درد او برآوردست گرد از من
نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی
چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز
[...]
طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی
چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی
طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو
که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی
رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان
[...]
به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی
به دردی مردن اولیتر که درماندن به بی دردی
خوشا دیشب که تو ای آفتاب مشتری طالع
به برج ما شدی طالع، سعادت با خود آوردی
دلم از غصه پرخون گشت و بر آتش جگر بریان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.