نیاز جلوه دارم حیرت آیینه پروردی
ز دیوان نگاه امشب برون آوردهام فردی
به روی چهرهٔ امکان، من آن رنگ سبکبالم
که هر کس میرود از خویش میخیزد ز من گردی
به بال هر نفس پرواز از خود رفتنی دارم
به رنگ اضطراب نالهام توفانی دردی
بیا زاهد طریق صلحکل هم عالمی دارد
تو و تسبیح، ما و می کشی، هر کاری و مردی
ز نیرنگ تغافل برده است آن چشم فتانم
به بازی نیز نتوان یافتن در طاسم آوردی
ز خود رفتن به یادت ریشه در موج گهر دارد
به این تمکین نمیباشد خرام نازپروردی
به جیب بیخودی دارم سراغ شعله جولانی
چو اخگر در شکست رنگ ییدا کردهام گردی
خمار عافیت نتوان شکست از نشئهٔ صهبا
گرفتم چون خزان در خون گرفتم چهرهٔ زردی
ز بس جوش مخنث میزند این عرصهٔ عبرت
زنان ریشی برون آرند تا پیدا شود مردی
تپیدم آنقدر کز دل فسردن محو شد بیدل
به سعی کوفتنها گرم کردم آهن سردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و درونی خود صحبت میکند. او به زیبایی و جذابیت زندگی و عشق اشاره دارد و از حیرت و نیاز به جلوهگری سخن میگوید. احساساتی چون اضطراب، درد و اندوه در کنارش وجود دارد. شاعر به تلاطمها و ناپایداریهای زندگی اشاره میکند و به زاهدان پیشنهاد میدهد که به دنیای معنوی و آرامش نزدیک شوند. او همچنین به کمتوجهی و فریبندگی برخی افراد اشاره دارد و در نهایت به تلاش خود برای تغییر و دستیابی به حالتهای بالاتر از خود پرداخته است.
هوش مصنوعی: من به صورت نیاز به دنیا آمدهام و حیرتزدهام. همچون آینهای که پرورش یافته، امشب نگاههای دیوانهوار را به نمایش گذاشتهام.
هوش مصنوعی: من به چهرهٔ امکان، رنگی دارم که هر کسی با آن روبرو میشود، از خود فاصله میگیرد و به نوعی از وجود من میزداید.
هوش مصنوعی: در هر دم که به پرواز میروم، حس از دست دادن خود را تجربه میکنم و نالهام، چون طوفانی از درد و اضطراب، همه جا را فرا میگیرد.
هوش مصنوعی: بیامرز، ای زاهد، که راه آشتی و همزیستی فضایی وسیع دارد. تو در حال عبادت و ذکر و تسبیح هستی، اما ما در پی لذت و بهرهمندی از می و شرابیم. در نهایت، هر کس مطابق با طینت و ویژگیهای خود باید راهش را برگزینند.
هوش مصنوعی: چشم فریبندهام به خاطر نیرنگ و تظاهر به بیتوجهی، به حالتی رسیده که حتی در بازی و سرگرمی هم نمیتوانم به آن دسترسی پیدا کنم. تو با ترفندهایم مرا در وضعیت دشواری قرار دادهای.
هوش مصنوعی: رفتن از خود و یاد تو، همانند ریشهای در دریاچه گهر است و به این آرامش و تسلیم نمیرسد، این رفتار از نازپروردگی تو برمیآید.
هوش مصنوعی: من بیدلیل و به طور ناگهانی به دنبال شعلهای هستم که مانند ذرهای آتش در میان تنوع رنگها خود را نشان داده است.
هوش مصنوعی: تأثیر خوشبختی را نمیتوان از میخوشی که نوشیدهام، حذف کرد. مانند پاییز که در خون خویش غرق شده است، من نیز چهرهای زرد و پژمرده دارم.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت اختلاط و در هم آمیختگی جنسیتها، زنان به طرز عجیبی در این میدان برای نشان دادن خود، ریش درمیآورند تا واقعیات مردانه را برجسته کنند.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش فراوان، به نقطهای رسیدم که دیگر از دل سردم ناامید شدم و توانستم آهن سرد و بیروح را به دمایی برسانم که شکل و حالتی جدید به خود بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا ! گرجوانمردی به کار آید، جوانمردی
وگر مردی همی باید، به مردی در جهان فردی
همی پاید ز تو رادی همی پوید ز تو مردی
خزانه درخروش آمد چو آگه شد که می خوردی
ز غم بفزاید اندر گونه دینارها زردی
[...]
دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب مینماید عشق بر عشاق پامردی
زنان در تعزیت شبها نمیخسبند از نوحه
[...]
دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی
قدم مردانه نه کانجا به گردی میرود مردی
خبر داری که درد او برآوردست گرد از من
نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی
چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز
[...]
طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی
چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی
طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو
که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی
رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان
[...]
به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی
به دردی مردن اولیتر که درماندن به بی دردی
خوشا دیشب که تو ای آفتاب مشتری طالع
به برج ما شدی طالع، سعادت با خود آوردی
دلم از غصه پرخون گشت و بر آتش جگر بریان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.