گنجور

 
بیدل دهلوی

نیاز جلوه دارم حیرت آیینه پروردی

ز دیوان نگاه امشب برون آورده‌ام فردی

به روی چهرهٔ امکان‌، من آن رنگ سبکبالم

که هر کس می‌رود از خویش می‌خیزد ز من گردی

به بال هر نفس پرواز از خود رفتنی دارم

به رنگ اضطراب ناله‌ام توفانی دردی

بیا زاهد طریق صلح‌کل هم عالمی‌ دارد

تو و تسبیح‌، ما و می کشی‌، هر کاری و مردی

ز نیرنگ تغافل برده است آن چشم فتانم

به بازی نیز نتوان یافتن در طاسم آوردی

ز خود رفتن به یادت ریشه در موج ‌گهر دارد

به این تمکین نمی‌باشد خرام نازپروردی

به جیب بیخودی دارم سراغ شعله جولانی

چو اخگر در شکست رنگ ییدا کرده‌ام گردی

خمار عافیت نتوان شکست از نشئهٔ صهبا

گرفتم چون خزان در خون ‌گرفتم چهرهٔ زردی

ز بس جوش مخنث می‌زند این عرصهٔ عبرت

زنان ریشی برون آرند تا پیدا شود مردی

تپیدم آنقدر کز دل فسردن محو شد بیدل

به سعی کوفتنها گرم کردم آهن سردی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

امیرا ! گرجوانمردی به کار آید، جوانمردی

وگر مردی همی باید، به مردی در جهان فردی

همی پاید ز تو رادی همی پوید ز تو مردی

خزانه درخروش آمد چو آگه شد که می خوردی

ز غم بفزاید اندر گونه دینارها زردی

[...]

مولانا

دل پردرد من امشب بنوشیده‌ست یک دردی

از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی

چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را

که امشب می‌نماید عشق بر عشاق پامردی

زنان در تعزیت شب‌ها نمی‌خسبند از نوحه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی

قدم مردانه نه کانجا به گردی می‌رود مردی

خبر داری که درد او برآوردست گرد از من

نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی

چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز

[...]

کمال خجندی

طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی

چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی

طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو

که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی

رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان

[...]

ناصر بخارایی

به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی

به دردی مردن اولی‌تر که درماندن به بی دردی

خوشا دیشب که تو ای آفتاب مشتری طالع

به برج ما شدی طالع، سعادت با خود آوردی

دلم از غصه پرخون گشت و بر آتش جگر بریان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه