گنجور

 
بیدل دهلوی

دیده‌ای داری چه می‌پرسی ز جیب و دامنم

چون حباب از شرم عریانی عرق پیراهنم

رفته‌ام بر باد تا دم می‌زنم تایید صبح

آسمان گردی عجب می‌ریزد از پرویزنم

اضطراب شعله در اندیشهٔ خاکستر است

تا نفس باقیست از شوق فنا جان می‌کنم

همچو گل بهر شکستم آفتی در کار نیست

رنگ هم از شوخی آتش می‌زند در خرمنم

دورگرد عجزم اما در شهادتگاه شوق

تیغ او نزدیکتر از رگ بود باگردنم

مرکز خط امانم از هجوم اشک خلق

چشم حاسد بود سامان دعای جوشنم

تا قناعت‌ دستگاه خوان توقیر من است

آب چون آیینه افکنده‌ست نان روغنم

صورت آیینهٔ خورشید، خورشید است و بس

برنمی‌دارد خیال غیر، طبع روشنم

جوهر آزادی بوی‌ گلم پوشیده نیست

از تصنع رنگ نتوان ریخت بر پیراهنم

در دبستان تامل پیش خود شرمنده ‌کرد

معنی موهوم یعنی دل به دنیا بستنم

دانه‌ای من در زمین نارسیدن کشته‌ام

عمرها شد پای خواب آلودهٔ این دامنم

بسکه از خود رفته‌ام بیدل به جست‌وجوی خویش

هر که بر گمگشته‌ای نالیده دانستم منم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم

نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم

نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو

کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم

نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم

[...]

سلمان ساوجی

عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم

وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم

من خراب مسجد و افتاده سجاده‌ام

می‌روم باشد که خود را در خرابات افکنم

ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت

[...]

ناصر بخارایی

چون کمانت تا پی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ئی بر استخوان دارد تنم

گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم

رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر

کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم

گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید

[...]

امیر شاهی

با تو عمری شد که لاف دوستداری می‌زنم

لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم

غنچه‌وار از دست دل خواهم گریبان چاک زد

چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم

گفته‌ای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی

[...]

جامی

شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم

طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم

مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی

بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم

در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه