گنجور

 
بیدل دهلوی

اگر زین رنگ‌، تمکین می‌زند موج از سراپایش

خرام خویش هم مشکل تواند برد از جایش

به غارت رفتهٔ گرد خرام او دلی دارم

که چون‌ گیسوی محبوبان پریشانی‌ست اجزایش

زبان در سرمه می‌غلتد اسیران نگاهش را

صدا را هم رهایی نیست از مژگان‌ گیرایش

نگاه از چشم حیرانم چو دود از داغ می‌جوشد

قیامت ریخت بر آیینه‌ام برق تماشایش

نخواهد دود خود را شعله داغ خجلت پستی

نیفتد سایه بر خاک از غرور نخل بالایش

وفا در هر صفت بی‌رنگ تأثیری نمی‌باشد

هنوز از خاک مشتاقان حنایی می‌شود پایش

وداع هستی عاشق ندارد آن قدر کوشش

همان برگشتن از یاد تو خالی می‌کند جایش

نگردد زایل از اشک ندامت نقش پیشانی

خطوط موج شستن مشکل است از آب دریایش

ندارد طاقت یک جنبش مژگان دل عاشق

ز بس چون اشک لبریز چکیدنهاست مینایش

به این هستی فنا را دستگاه رفع خجلت‌ کن

به کام خس مگر از شعله بالد ناکسیهایش

به این بی‌مطلبی احرام خواهش بسته‌ام بیدل

که آگه نیست سایل هم ز افسون تقاضایش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۶

وفا در هر صفت بی‌رنگ تأثیری نمی‌باشد

هنوز از خاک مشتاقان حنایی می‌شود پایش

طغرل احراری

به خون باید نوشتن طغرل این یک مصرع بیدل

هنوز از خاک مشتاقان حنایی می‌شود پایش

مولانا

ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش

همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش

هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید

به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش

همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش

[...]

حکیم نزاری

دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش

چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش

زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم

اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش

ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی

[...]

محتشم کاشانی

به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش

نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش

عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او

به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش

بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او

[...]

عرفی

چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش

که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او

رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم

[...]

فصیحی هروی

ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش

اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش

مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت

که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش

به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه