چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش
که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش
فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او
رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش
به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم
که بی تابانه هر جا می توان زد بوسه بر پایش
بپوشید ای ملایک چشم تا دل ها به جا ماند
که باز از چهره یکسو می کند جعد سمن سایش
چو یار از بهر جان، عرفی، قدم ساید به بالینم
به دشواری دهم جان، تا کنم گرم تقاضایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسی عمیق و شگفتآور از عشق و جذب به معشوق خود اشاره میکند. او به گونهای توصیف میکند که با دیدن معشوق، جانش به لب رسیده و تمام وجودش در حیرت متمرکز میشود. او از ستارهها میخواهد که چشمانشان را بپوشانند تا دلها به درستی باقی بمانند، زیرا زیبایی معشوق بینظیر است. در نهایت، شاعر بیان میکند که برای نزدیک شدن به معشوق و جلب توجه او، حتی حاضر است جانش را فدای این عشق کند.
هوش مصنوعی: وقتی جان به لب رسید، به طرز شگفتانگیزی در تماشای او محو شد، به طوری که تا روز قیامت، در حیرت و شگفتی، بر لب او خواهد ماند.
هوش مصنوعی: آسمان به ما که بیغم هستیم، راه میدهد تا به حضور او برویم. افرادی که از دوری و پرهیز میکنند، جلوتر از دیگران به سوی زیباییهای او میروند.
هوش مصنوعی: من به خاطر ناتوانی جسد خود برای مردم به گونهای جلوه میکنم، اما در درونم خوشحالم که میتوانم بیتابانه هر جا که شاید، بر پای او بوسه بزنم.
هوش مصنوعی: ای فرشتگان، چشمانتان را بپوشانید تا دلها آرام بمانند، زیرا موهای مجعد و زیبای او میتواند حواس انسان را پرت کند و توجه را از دیگر چیزها برگرداند.
هوش مصنوعی: وقتی یار به خاطر جانم نزد من میآید، با وجود دشواریها جانم را فدای او میکنم تا بتوانم او را به خواستهاش برسانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید
به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش
همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش
[...]
دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش
چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش
زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم
اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش
ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی
[...]
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او
به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او
[...]
ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش
اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش
مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت
که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش
به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من
[...]
که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش
کشد ز آیینه بیرون عکس را مژگان گیرایش
ره عشق ار به سر آید ندارد راه بیرون شد
به ساحل گر رسد کشتی همان دریا بود جایش
به قتلم غمزهٔ خونریز را همدست مژگان کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.