دل به هجران صبر کرد اما فزون شد شیونش
خون طاقت ریخت دندان بر جگر افشردنش
مزرعی کز اشک دردآلود من آتش دمید
ناله خیزد چون سپند از دانههای خرمنش
یک نگه بیش از شرار من هوس نگشود چشم
عالمی را کرد پنهان گرد از خود رفتنش
هر خمی زان زلف مشکین طاق مینای دلست
شانه را دست تصرف دور باد از دامنش
جنبش مژگان گرانی میکند بر عارضش
سایهٔ گیسو کبودی میرساند بر تنش
نقد عاشق از دو عالم قطع سودا کردن است
چون نگه ربطی ندارد دل به مژگان بستنش
عشق را با خانه پردازان آبادی چه کار؟
کردهاند این گنج از دلهای ویران مسکنش
خط مشکینی که در چشم جهان تاریک کرد
سرمه دارد چشم خورشید از غبار دامنش
برمدار ای جستوجو دست از تپیدنهای دل
این جرس راهی به منزل میگشاید شیونش
ناتوانی پردهٔ اسرار مطلبها مباد
نالهگاه عجز میگردد نگه پیراهنش
بار اندوه فنا را زندگی نامیدهایم
شمع جای سر بریدن میکشد بر گردنش
قامت خمگشته بیدل التفات ناز کیست
همچو ابرو گوشهٔ چشمیست بر حال منش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر داستان عشق و فراق را با تصاویری زیبا و غمناک بیان میکند. شاعر از درد هجران و شیون بیپایان خود میگوید و به وجود اشکها و آتش دل در قلبش اشاره میکند. عشق او به معشوق به گونهای عمیق و دردناک است که در هر نگاه و حرکتی، حس و حالی خاص دارد و به تحسین زیباییهای معشوق میپردازد. همچنین، شاعر به ناتوانی خود در بیان احساسات و رازهای درون میافتد و به این موضوع میپردازد که زندگی به نوعی بار اندوهی است که بر دوش اوست. در نهایت، او به جستجوی عشق و معشوق میپردازد و از حالتی پر از عشق، رنج و زیبایی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دل در غم جدایی و دوری صبر کرد، اما صدایش به قدری بلند شد که اشکها و خونی که در دل داشت به بیرون ریخت. او به شدت از درد رنج میبرد و دندانش را بر جگرش فشار میداد تا این درد را تحمل کند.
هوش مصنوعی: مزرعهای که به خاطر اشکهای دردآور من آتش گرفته، از دانههای خرمنش نالهای بلند میشود، همچون آتش سوزان در بین علفهای خشک.
هوش مصنوعی: نگاه یک بار از آتش درون من به اندازهای بوده که چشمهای همه را باز نکرده و باعث شده که او از خود دور شود و در خفا بماند.
هوش مصنوعی: هر چین و تاب از موهای سیاه و زیبا، قلب را به شوق میآورد. اما باید مراقب بود که دست سرنوشت به آرامی از آن دامن فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: حرکت مژگان او باعث میشود بر چهرهاش سایهای بیفتد و گیسویش رنگ کبودی را به بدنش منتقل میکند.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی از دو دنیا دست میکشد و دیگر رانده میشود، چون دلی که به مژگان محبوب وابسته است، ارتباطی با آنچه در اطرافش میگذرد ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و احساسات عمیق به عنوان مسألهای بنیادین در زندگی انسانها در نظر گرفته میشوند، و نمیتوان آنها را به مکان یا دارایی مادی محدود کرد. عشق، با وجود زیباییها و احساساتش، در دلهایی که خراب و خالی هستند، میتواند خود را به شیوهای خاص نمایان کند. بنابراین، نباید آن را بهعنوان یک موضوع صرفاً مادی یا دنیاوی در نظر گرفت.
هوش مصنوعی: خطی که با مشک نوشته شده و باعث شد جهان تاریک شود، مانند سرمهای است که بر چشم خورشید نشسته و دامن او گرد و غبار دارد.
هوش مصنوعی: به دنبال چیزی نرو که دل این جرس (زنگ) با تپشهایش نشان میدهد، بلکه با صدای آن راهی به منزل پیدا میشود و فریادش گویای راهی است.
هوش مصنوعی: ناتوانی نباید باعث شود که رازهای مسائل فاش شود؛ زیرا در این صورت، مانند جایی برای آه و ناله خواهد بود که دیگر نمیتوان با زیبایی و وقار، به آن نگاه کرد.
هوش مصنوعی: زندگی را به بار سنگین اندوه و فنا تشبیه کردهایم، مانند شمعی که سرش بریده شده و همچنان میسوزد و درد میکشد.
هوش مصنوعی: شخصی که مثل یک بید خم شده است و در حالت غم و اندوه به سر میبرد، به چه کسی باید توجه کند؟ انگار که ابرو و چشم کسی به او نگاه میکند و حال او را مورد توجه قرار میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وه که پیدا می کند هر دم ز روی روشنش
فتنه ای در زلف شهر آشوب و چشم پر فنش
چشم او هر ساعت آبستن به روزی روشنست
خط دستورست پنداری شب آبستنش
هر سحر پیراهنی در بر قبا کرد آسمان
[...]
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش
چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش
تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار
دست او در گردنم یا خون من در گردنش
هر که معلومش نمیگردد که زاهد را که کشت
[...]
هر که ما را دوست دارد خلق گردد دشمنش
ترک خود باید گرفت آن را که باید با منش
هرکه گامی زد درین ره اختیارش شد ز دست
وآن که سر پیچید ازین در خون خود در گردنش
این قبول از دوست می باید که باشد قصّه چیست
[...]
آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش
هم دعایی می دهم از سوز دل پیرامنش
سوخت جان و شعله ای نامد برون در پیش او
زانکه ترسم دل بسوزد ناگه از سوز منش
شمع را سوزد دل پروانه چون روشن نبود
[...]
چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش
ماه رقاصی کند چون ذره در پیرامنش
از لباس بخت عریانم و گرنه کردمی
دست در آغوش او بی زحمت پیراهنش
دست بختم برفشاند آستین تا ساق عرش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.