تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش
هزار آیینه یک گل میدهد از طرف بستانش
نفس در سینهام تیریست از بیداد هجرانش
که من دل کردهام نام به خون آلوده پیکانش
به عالم برق حسنت آتش افکندهست میترسم
که گیرد دود خط دامن چو دست داد خواهانش
چنان روشن شدی یارب سواد سرنوشت من
که از بیحاصلی کردند نقش طاق نسیانش
ز ترک پیرهن آزادگان را نیست رسوایی
ندارد ناله آثاری که باید دید عریانش
جنون گردید ما را رهنمای کعبهٔ شوقی
که از دلهای بیطاقت بود ریگ بیابانش
صفای دل کدورتهای امکان بر تو بست آخر
دو عالم دود کرد انشا چراغ زیر دامانش
پی آزار مردم از جهنمکم نمیباشد
بهشت جاودان و یک نفس تشویش شیطانش
عدم را هستی اندیشیدنت نگذاشت بیصورت
چه دشواریست کز اوهام نتوان کرد آسانش
نظر وا کردهای ترک هوسهای اقامت کن
که شمع اینجا همان پا میکشد سر از گریبانش
به گردش هر نفس رنگ بهارت دست میساید
چه لازم آسیابانت کند وضع پشیمانش
بیاض آرزو بیدل سواد حیرتی دارد
که روشن میکند عبرت به چشم پیر کنعانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف غم و عشق و دلتنگی میپردازد. او با اشاره به زیبایی معشوق و درد دوری از او، تضادهای وجود خود را بیان میکند. میزان تأثیر عشق بر زندگی و سرنوشتش را با بیان تصاویر زیبا و دلنشین در هم میآمیزد. شاعر خاطر نشان میکند که در جستجوی عشق مسیرهای دشواری را طی کرده و به نکات عمیقتری از زندگی و احساساتش پی برده است. پایان شعر به نوعی دعوت به رهایی از دلبستگیهای دنیوی و نگرش به جنبههای معنوی و عبرتآمیز زندگی است.
هوش مصنوعی: چشمان حیران او برای من، مانند هزار آینهاند که زیبایی یک گل را از باغش به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: در سینهام احساسی عمیق وجود دارد که به خاطر دوری و بیمهری او به وجود آمده است. من چنان تحت تأثیر این عشق قرار گرفتهام که نام او را با نگاهی پر از رنج و درد به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: برق زیبایی تو در عالم مانند آتش میدرخشد و میترسم که این زیبایی دود و غبارش دامن من را به خود بگیرد، وقتی که خواهان تو دست به کار میشود.
هوش مصنوعی: خداوند، چنان بر من روشن شدی و سرنوشت من را مشخص کردی که به خاطر بیحاصلی و ناکامیام، حتی نقش فراموشی بر آن کشیده شد.
هوش مصنوعی: پیرهن آزادگان از ترک هیچ رسوایی به دنبال ندارد، نالههایی که باید دیده شوند، آثار عریان آنهاست.
هوش مصنوعی: دیوانگی ما را به سوی کعبهای هدایت کرد که شوقی در دلهای بیطاقت داشت و ریگهای بیابان آن را تشکیل میداد.
هوش مصنوعی: دلهای پاک و صاف، به خاطر موانع دنیوی، از عشق و روشنی دور میشوند. در نهایت، در دو جهان، زیبایی و روشنی وجود دارد که زیر سایه محبت و مهربانی قرار دارد.
هوش مصنوعی: آزار رساندن به دیگران هیچگاه کم نشده و برای کسی که در بدیها غوطهور است، بهشت ابدی هم کافی نخواهد بود. تنها یک لحظه فکر و وسوسه شیطان میتواند او را به جهنم برساند.
هوش مصنوعی: عدم، به خاطر فکر کردن به هستیات، به تو اجازه نداد که بدون شکل و صورت بمانی. چه دشواریای دارد اینکه نتوانی از خیالها براحتی عبور کنی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شما باید از احساسات و تمایلات مادی فاصله بگیرید. در اینجا، چیزی که به نظر میرسد، مانند شمعی که در این فضا روشن است، از درون خودش نور میگیرد و قدرتش را از وجودش میگیرد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که میگذرد، نابسامانیهای زندگی بر زیباییهای بهار تأثیر میگذارد. چرا باید آسیابان نگران وضع ناگوارش باشد؟
هوش مصنوعی: صفحه ایدهها و آرزوها خالی و روشن است، در حالی که سرشار از حیرت و شگفتی است. این حیرت، بینش و عبرتی به چشم پیر کنعان میبخشد که میتواند روشنگر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین
فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود
[...]
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش
همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش
اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش
وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش
نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش
[...]
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش
زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.