گنجور

 
بیدل دهلوی

چه لازم است‌ کشد تیغ چشم خونخوارش

به روی دل‌ که نفس نیز می‌کند کارش

به حیرتم‌ که چه مضمون در آستین دارد

نگاه عجز سرشکی است مهر طومارش

چمن به فیض بیابان ناامیدی نیست

که از شکستن دل آب می‌خورد خارش

محیط فیض قناعت‌که موجش استغناست

چو آب آینه سرچشمه نیست در کارش

ندارد آن همه تخمین عرصهٔ امکان

ببند چشم و بپیما فضای مقدارش

بساط خامش هستی ستیزه آهنگم

مگر رسد به نوای‌ گسستن تارش

کباب همت آن رهروم‌ که در طلبت

چو اشک آبله دارد عنان رفتارش

ز ناله بلبلم آسوده است و می‌ترسم

دل دو نیم دهد باز یاد منقارش

ز جلوهٔ تو جهان کاروان آینه است

به هر چه می‌نگرم حیرتی است در بارش

غرور عشق تنزه بساط خودرایی‌ست

دماغ‌ کس نخرد گلفروش بازارش

فریب عشرت طوبی‌ که می‌خورد بیدل

به رنگ سایه سر ما و پای دیوارش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

تمام اوست که فانی شدست آثارش

به دوستگانی اول تمام شد کارش

مرا دلیست خراب خراب در ره عشق

خراب کرده خراباتیی به یک بارش

بگو به عشق بیا گر فتاده می‌خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟

یتیم خسته که از پای برکند خارش؟

خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق

چنان نشست که در جان نشست سوفارش

چو مرغ کشته قلم سر بریده می‌گردد

[...]

حسین خوارزمی

اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش

چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش

ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق

حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش

چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم

[...]

میلی

ازین که پشت به دشمن دهد چه آزارش

سپاهیی که تو باشی سپاهسالارش

صائب تبریزی

به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد

به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش !

مرید مولوی روم تانشد صائب

نکرد در کمر عرش دست گفتارش

گهر ز شرم عرق می کند به بازارش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه