اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش
چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش
ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق
حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش
چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم
فراغتی ست مرا از بهشت و گلزارش
که جستجوی نمود و بکام دل نرسید
بجو سعادت آن تا شوی طلبکارش
تو پر و بال چو پروانه پیش شمع بسوز
که شد پدید جهان از فروغ انوارش
ز وصل یار گرامی اثر نمی یابد
دلی که آتش سودا نسوخت آثارش
ز من برید دل خسته و بعشق آویخت
ز دست عشق ندانم که چون شود کارش
حسین میل نکردی بروضه رضوان
اگر بروضه نبودی امید دلدارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اسرار آن صحبت میکند. شاعر میگوید که اگر کسی در عشق محرم است، نباید اسرار آن را فاش کند و باید با احتیاط از عشق مراقبت کند. او اشاره میکند که بسیاری از عاشقان از حقیقت عشق بیخبرند و تجربههای دردآور را تنها از دیگران میآموزند. شاعر خود را مانند لالهای میبیند که از داغ عشق رنج میبرد و این رنج را بیشتر از هر بهشتی میخواهد. او به جستجوی سعادت و تلاش برای رسیدن به معشوق اشاره میکند و اهمیت سوختن در عشق را به پروانهای که در برابر شمع میسوزد، تشبیه میکند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که عشق واقعی فقط از دل و احساسات زنده میشود و به امید وصال معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر در عشق محرم هستی، نباید رازهای آن را فاش کنی، چون باید آن را همچون جان خودت از دیگران محفوظ بداری.
هوش مصنوعی: هر عاشق از حقیقت عشق بیخبر است، برای درک آن میتوانی از منصور بپرسی و از سرنوشت او اطلاع پیدا کنی.
هوش مصنوعی: مانند لالهای هستم که از غم عشق داغ بر دل دارم، اما این درد باعث شده که آرامشی را از بهشت و باغهای زیبا احساس کنم.
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی آرزوهایش برآید و به دلخواه خود نرسد، باید بداند که برای دستیابی به سعادت، باید خود را طلبکار آن کند و به دنبال آن برود.
هوش مصنوعی: تو همچون پروانهای هستی که باید برای شمع بسوزی؛ زیرا نور این شمع، جهان را روشن کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که دلش به عشق و شور آتشین نسوخته باشد، از وصال و ملاقات معشوق عاطفهای نمیبرد و تأثیری در درونش ایجاد نمیشود.
هوش مصنوعی: دل خستهام از عشق جدا شد و آن عشق را رها کرد، نمیدانم که حالا چه اتفاقی برای او میافتد.
هوش مصنوعی: حسین اگر به بهشت هم میل نمیکند، به این دلیل است که آنجا امید رسیدن به دلبرش نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تمام اوست که فانی شدست آثارش
به دوستگانی اول تمام شد کارش
مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
خراب کرده خراباتیی به یک بارش
بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی
[...]
دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟
یتیم خسته که از پای برکند خارش؟
خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق
چنان نشست که در جان نشست سوفارش
چو مرغ کشته قلم سر بریده میگردد
[...]
ازین که پشت به دشمن دهد چه آزارش
سپاهیی که تو باشی سپاهسالارش
به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد
به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش !
مرید مولوی روم تانشد صائب
نکرد در کمر عرش دست گفتارش
گهر ز شرم عرق می کند به بازارش
[...]
بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش
به رنگ رفته نوشتم براتگلزارش
به آسمان مژهٔ من فرو نمیآید
بلند ساختهٔ حیرتیست دیوارش
رهایی ازکف صیاد عشق ممکن نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.