لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
حسین خوارزمی

اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش

چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش

ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق

حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش

چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم

فراغتی ست مرا از بهشت و گلزارش

که جستجوی نمود و بکام دل نرسید

بجو سعادت آن تا شوی طلبکارش

تو پر و بال چو پروانه پیش شمع بسوز

که شد پدید جهان از فروغ انوارش

ز وصل یار گرامی اثر نمی یابد

دلی که آتش سودا نسوخت آثارش

ز من برید دل خسته و بعشق آویخت

ز دست عشق ندانم که چون شود کارش

حسین میل نکردی بروضه رضوان

اگر بروضه نبودی امید دلدارش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

تمام اوست که فانی شدست آثارش

به دوستگانی اول تمام شد کارش

مرا دلیست خراب خراب در ره عشق

خراب کرده خراباتیی به یک بارش

بگو به عشق بیا گر فتاده می‌خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟

یتیم خسته که از پای برکند خارش؟

خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق

چنان نشست که در جان نشست سوفارش

چو مرغ کشته قلم سر بریده می‌گردد

[...]

میلی

ازین که پشت به دشمن دهد چه آزارش

سپاهیی که تو باشی سپاهسالارش

صائب تبریزی

به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد

به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش !

مرید مولوی روم تانشد صائب

نکرد در کمر عرش دست گفتارش

گهر ز شرم عرق می کند به بازارش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش

به رنگ رفته نوشتم برات‌گلزارش

به آسمان مژهٔ من فرو نمی‌آید

بلند ساختهٔ حیرتی‌ست دیوارش

رهایی ازکف صیاد عشق ممکن نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه