به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد
به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش !
مرید مولوی روم تانشد صائب
نکرد در کمر عرش دست گفتارش
گهر ز شرم عرق می کند به بازارش
چگونه آب نگردد دل خریدارش؟
مرا به دام کشیده است نازک اندامی
که هم زموی میان خودست زنارش
کجابه اهل نظر بنگرد خودآرایی
که صبح آینه سازد ز خواب بیدارش
به گرمسیر فنارسم سرد مهری نیست
بغل گشاده به منصور می دود دارش
شهید لاله عذاری شوم که تا دم خط
نرفت شرم ز بالین چشم بیمارش
برهنه پا سر گلگشت وادیی دارم
که دشنه بر جگر برق می زند خارش
که یک گل از چمن روزگار بر سر زد؟
که همچو صبح پریشان نگشت دستارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و زیبایی میپردازد و با استفاده از تصاویری از طبیعت و احساسات انسانی، به معانی عمیقتری اشاره میکند. او از جلوههای خورشید، شرم و اشتیاق صحبت میکند و به زیبایی اندام معشوق اشاره دارد. همچنین، اشاره به «نانازک اندامی» و «دشنه بر جگر» نشاندهنده دیوانگی عشق و درد ناشی از آن است. این شعر از احساسات عمیق و پیچیدگیهای عشق انسانی حکایت دارد و به تصویر کشیدن درد و زیبایی آن کمک میکند.
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر یک حرکت ناگهانی دوباره به تپش افتاد و کن تو کارش را تمام کن!
هوش مصنوعی: سکوتی که مریدان مولوی از خود نشان میدهند، نشان از عمق فهم و تسلیم آنها در مقابل کلام و فلسفه اوست. در واقع، آنها در برابر آسمان و معنویت بلند مرتبه او به تأمل و تفکر میپردازند و از تلاش برای نشان دادن خودشان باز میمانند.
هوش مصنوعی: رودی به خاطر شرم و حیا در بازار نمک میزند، پس چگونه ممکن است دل خریدارش به خاطر این حالت ناگهان بیقرار نشود؟
هوش مصنوعی: من به دام زیبایی و ظرافتی گرفتار شدهام که انگار با دقت و ظرافت خاصی مرا به وسوسه انداخته است.
هوش مصنوعی: به نگاهی به زیبایی و خودآرایی بپردازید که صبح زود، آینهای از خواب بیدار میکند.
هوش مصنوعی: در گرمای مناطق گرمسیر نمیخواهم باشم، زیرا در آنجا سرما وجود ندارد و دلم نمیخواهد در آغوش کسی که نامش منصور است، احساس راحتی کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم مانند یک شهید شجاع باشم که حتی در آخرین لحظات زندگیاش، شرم و خجالت از حضور در کنار بیمار خود را احساس نکند.
هوش مصنوعی: در یک مسیر پر از گل، پیاده راه میروم و در دل این زیبایی، درد و رنجی عمیق احساس میکنم که مانند دندی تیز بر قلبم نشسته است.
هوش مصنوعی: آیا گلی از میان چمنهای زندگی روییده که مانند صبح نتوانسته دچار آشفتگی و بینظمی شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تمام اوست که فانی شدست آثارش
به دوستگانی اول تمام شد کارش
مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
خراب کرده خراباتیی به یک بارش
بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی
[...]
دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟
یتیم خسته که از پای برکند خارش؟
خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق
چنان نشست که در جان نشست سوفارش
چو مرغ کشته قلم سر بریده میگردد
[...]
اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش
چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش
ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق
حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش
چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم
[...]
ازین که پشت به دشمن دهد چه آزارش
سپاهیی که تو باشی سپاهسالارش
نشد ز سیلی خط چشم مست، هشیارش
دگر که می کند از خواب ناز بیدارش
چگونه عاشق ازان روی چشم بردارد؟
که آب، رو به قفا می رود ز گلزارش
ز جان و دل شود از جمله پرستاران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.