ناتوانی باز چون شمعم چه افسون میکند
میپرد رنگ و مرا از بزم بیرون میکند
بیش از آن کان پنجهٔ بیباک بربندد نگار
سایهٔ برگ حنا بر من شبیخون میکند
خلق ناقص این کمالاتی که میچیند به هم
همچو ماه نو حساب کاهش افزون میکند
تا ابد صید دو عالم گر تپد در خاک و خون
بهلهٔ ناموس از دستش که بیرون میکند
هر دماغی را به سودای دگر میپرورند
آتش این خانه دود از موی مجنون میکند
پایهٔ اقبال عزت خاص قدر صبح نیست
تا نفس باقیست هر کس سیر گردون میکند
ای بداندیش از مکافات عمل ایمن مباش
وضع شیطان آدمی را نیز ملعون میکند
درخور افسوس از این میخانه ساغر میکشم
دست بر هم سودن اینجا چهره گلگون میکند
فطرت دون هم زر و سیمشکفیل عبرت است
مالداری خواجه را سرکوب قارون میکند
فکر خود خمخانهٔ رازست اگر وا میرسی
سر به زانو دوختن ناز فلاطون میکند
موی پیری بس که در سامان تجهیز فناست
تا کفن گردد سفید ایجاد صابون میکند
میرسد آخر ز سعی آمد و رفت نفس
باد دامانی که فرش خانه واژون میکند
تا غباری در کمین داربم آسودن کجاست
خاک مجنون در عدم هم یاد هامون میکند
بیدل از فهم تلاش درد غافل نگذری
دل به صد خون جگر یک آه موزون میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان درد و ناتوانی خود میپردازد و به مشکلات و چالشهای زندگی اشاره میکند. او خود را همچون شمعی ناتوان میبیند که در بزم زندگی از بین میرود. از دورویی و ناتوانی انسانها میگوید و بر کمالات ناقص بشر تأکید میکند. شاعر به ناکامیهایی که به خاطر طمع و مالپرستی به وجود میآید اشاره دارد و به خودخواهی و مشکلات ناشی از آن انتقاد میکند. او تأکید میکند که آدمی باید از اعمال خود عبرت بگیرد و از عواقب ناگوار آنها آگاه باشد. در انتها، بیدل از درد و تلاش انسانها در زندگی یاد میکند و میگوید که انسانها باید از آنچه بر سرشان میآید درس بگیرند. این شعر به صورت کلی به موضوعاتی همچون ناتوانی، درد، عبرت، و سرنوشت انسانها میپردازد.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی ناتوان هستم که به محض اینکه روشنیام کم میشود، زیباییام از بین میرود و مرا از جمع دوستان و بزم خارج میکند.
هوش مصنوعی: بیش از آنکه دستان شجاع و نیرومند کسی به من آسیب برسانند، تصویر زیبای او مانند سایهای از حنا بر من میافتد و مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: خلقت ناتمام انسانها کمالاتی را که جمعآوری میکنند، مانند ماه نو به تدریج کم و کاستیهایی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر کجا که زندگی در خطر باشد و انسانها در مورد ناموس و حرمت خود دست به عمل بزنند، تا زمانی که این وضعیت ادامه داشته باشد، همواره درگیر جنگ و خونریزی خواهند بود و چیزی از آنها باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر فردی در دل خود آرزویی متفاوت دارد و آتش این خانه، که نماد عشق و دلتنگی است، از موی مجنون که نماینده عشق ناكام است، دود میکند.
هوش مصنوعی: درخشش و خوشبختی همیشه پایدار نیست و مانند صبحی که زودگذر است، به دست نمیآید. تا زمانی که زندگی ادامه دارد، هر فردی در تلاش است و مسیر زندگیاش را پیش میبرد.
هوش مصنوعی: ای انسان بداندیش، از عواقب کارهای خود در امان نباش؛ بدان که وضعیت شیطان نیز باعث لعنت شدن آدمی میشود.
هوش مصنوعی: از این میخانه باید افسوس خورد، چون من از آنجا نوشیدنی مینوشم و بر روی هم میخوابم. در این مکان، چهرهام گلگون میشود.
هوش مصنوعی: طبیعت انسان به گونهای است که طلا و نقرهاش میتواند درس عبرتی برای او باشد. ثروت زیاد یک فرد باعث میشود که مانند قارون که به زمین خود فخر میفروخت، گرفتار غرور و تکبر شود.
هوش مصنوعی: اگر به رازهای نهفته فکر کنی، ممکن است به این نتیجه برسی که با سر به زانو گذاشتن، همچون فیلسوفی بزرگ، ناز و ادب را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: موی پیری به حدی در تدارک و آمادهسازی برای مرگ است که به مانند صابون سفید میشود و به کفن تبدیل میگردد.
هوش مصنوعی: نفس باد به تدریج به جایی میرسد که باعث ورق خوردن فرش خانه میشود و این نشاندهنده تغییر و تحول است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غباری در کمین است، نمیتوانم آرامش داشته باشم. حتی خاک مجنون نیز در عالم عدم، یاد هامه (دشت هامون) را برایم زنده میکند.
هوش مصنوعی: بیدل به هیچ وجه نباید از تلاش برای درک درد غافل شود، زیرا دل با وجود صدها غم و اندوه، تنها با یک آه موسیقایی به بیان احساسات خود میپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را سودای گیسوی تو مجنون میکند
فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون میکند
هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله
در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» میکند
صورت روی تو بر هر دل که میآید فرو
[...]
ناقه لیلی که سر در کوه و هامون میکند
در بن هر خار جستجوی مجنون میکند
گوش بر افسانه من خلق را دفع ملال
این حکایتها که من دارم جگر خون میکند
زندهام من از غم دل پس دلی کو بیغم است
[...]
ساغر پر می علاج جان محزون میکند
گرد پاک از چهره سیلاب جیحون میکند
دفتر آداب را در بزم می شیرازه نیست
دختر رز حرف در کار فلاطون میکند
کوه تمکین خم از جوش شراب آسوده است
[...]
مار زلفش را نمی دانم چه افسون می کند
مشک را در نافهٔ آهوی چین خون می کند
بسکه با خاک گلستان است استعداد فیض
سرو را یک مصرع برجسته موزون می کند
نامِ دژخیمِ وطن، دل بشنود، خون میکند
پس بدین خونخوار، اگر شد روبهرو چون میکند؟
آنکه گفتی، محوِ قرآن را همی باید نمود
عنقریب این گفته با سرنیزه مقرون میکند!
وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.