گنجور

 
بیدل دهلوی

ناتوانی باز چون شمعم چه افسون می‌کند

می‌پرد رنگ و مرا از بزم بیرون می‌کند

بیش از آن‌ کان پنجهٔ بی‌باک بربندد نگار

سایهٔ برگ حنا بر من شبیخون می‌کند

خلق ناقص این کمالاتی که می‌چیند به هم

همچو ماه نو حساب‌ کاهش افزون می‌کند

تا ابد صید دو عالم گر تپد در خاک و خون

بهلهٔ ناموس از دستش‌ که بیرون می‌کند

هر دماغی را به سودای دگر می‌پرورند

آتش این خانه دود از موی‌ مجنون می‌کند

پایهٔ اقبال عزت خاص قدر صبح نیست

تا نفس باقی‌ست هر کس سیر گردون می‌کند

ای بداندیش از مکافات عمل ایمن مباش

وضع شیطان آدمی را نیز ملعون می‌کند

درخور افسوس از این میخانه ساغر می‌کشم

دست‌ بر هم سودن اینجا چهره ‌گلگون می‌کند

فطرت دون هم زر و سیمش‌کفیل عبرت است

مال‌داری خواجه را سرکوب قارون می‌کند

فکر خود خمخانهٔ رازست اگر وا می‌رسی

سر به زانو دوختن ناز فلاطون می‌کند

موی پیری بس که در سامان تجهیز فناست

تا کفن‌ گردد سفید ایجاد صابون می‌کند

می‌رسد آخر ز سعی آمد و رفت نفس

باد دامانی‌ که فرش خانه واژون می‌کند

تا غباری در کمین داربم آسودن کجاست

خاک مجنون در عدم هم یاد هامون می‌کند

بیدل از فهم تلاش درد غافل نگذری

دل به صد خون جگر یک آه موزون می‌کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نسیمی

عقل را سودای گیسوی تو مجنون می‌کند

فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون می‌کند

هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله

در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» می‌کند

صورت روی تو بر هر دل که می‌آید فرو

[...]

اهلی شیرازی

ناقه لیلی که سر در کوه و هامون می‌کند

در بن هر خار جستجوی مجنون می‌کند

گوش بر افسانه من خلق را دفع ملال

این حکایت‌ها که من دارم جگر خون می‌کند

زنده‌ام من از غم دل پس دلی کو بی‌غم است

[...]

صائب تبریزی

ساغر پر می علاج جان محزون می‌کند

گرد پاک از چهره سیلاب جیحون می‌کند

دفتر آداب را در بزم می شیرازه نیست

دختر رز حرف در کار فلاطون می‌کند

کوه تمکین خم از جوش شراب آسوده است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

مار زلفش را نمی دانم چه افسون می کند

مشک را در نافهٔ آهوی چین خون می کند

بسکه با خاک گلستان است استعداد فیض

سرو را یک مصرع برجسته موزون می کند

میرزاده عشقی

نامِ دژخیمِ وطن، دل بشنود، خون می‌کند

پس بدین خون‌خوار، اگر شد روبه‌رو چون می‌کند؟

آن‌که گفتی، محوِ قرآن را همی باید نمود

عن‌قریب این گفته با سرنیزه مقرون می‌کند!

وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه