مدعا دل بود اگر نیرنگ امکان ریختند
بهر این یک قطره خون، صد رنگ توفان ریختند
زین گلستان نی خزان در جلوه آمد، نی بهار
رنگ وهمی از نوای عندلیبان ریختند
خار بستی کرد پیدا کوچهباغ انتظار
بس که مشتاقان به جای اشک مژگان ریختند
تهمت دامان قاتل میکشد هر گل ز من
چون بهار از بس که خونم را پریشان ریختند
از سر تعمیر دل بگذر که معماران عشق
روز اول رنگ این ویرانه ویران ریختند
نیستی عشاق را رفع کدورت بود و بس
از گداز، این شمعها گردی ز دامان ریختند
بیش از این نتوان خطا بستن بر ارباب کرم
کز فضولی آبروی ابر نیسان ریختند
سجدهگاه همت اهل فنا را بندهام
کآبروی هرچه هست این خاکساران ریختند
شبنم ما را درین گلشن تماشا مفت نیست
صد نگه شد آب تا یک چشم حیران ریختند
از گداز پیکرم درد تو گم کرد آشیان
شد ستم بر ناله کآتش در نیستان ریختند
دست و تیغی از ضعیفی ننگ قتلم برنداشت
خون من چون اشک بر تحریک مژگان ریختند
قابل آن آستان کو سجده تا نازد کسی
کز عرق آنجا جبین بینیازان ریختند
نقد عمر رفته بیرون نیست از جیب عدم
هرچه از کاشانه کم شد در بیابان ریختند
تا توانم گلفروش چاک رسوایی شدن
چون سحر بیدل ز هر عضوم گریبان ریختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شدت احساسی و تمثیلی، به وصف درد و رنج ناشی از عشق و جدایی پرداخته است. شاعر با نثری زیبا و استعارههای متنوع، احساسات عمیق خود را از نارساییهای عاشقانه، سوگواری و فراق بیان میکند. او از قطرههای خون، رنگهای توفان، و دیگر تصاویر طبیعی برای توصیف شدت این درد استفاده میکند. در این شعر، عشق به عنوان یک ویرانه یاد میشود که معمارانش خود عاشقان هستند که با اشک و خون خود آن را ساخته و خراب کردهاند. شاعر همچنین به نمادهای عشق و انتظار و سختیهایی که عاشقان در مسیر عشق میکشند، اشاره میکند و تشویش و غم ناشی از این تجربهها را به تصویر میکشد. در کل، این شعر نمایانگر احساس تردید، درد و غمِ عشق و حیات انسانی است.
هوش مصنوعی: اگر دل به حقیقتی باور داشت، آنگاه برای این یک قطره خون، صدها رنگ از طوفان به وجود آمد.
هوش مصنوعی: از این باغ خشک و خالی، که شبیه به فصل پاییز است، صدای پرندگان خوشخوان به گوش میرسد و رنگ و بوی بهار به آنجا آمده است.
هوش مصنوعی: در کوچهباغ انتظار، خارهایی پیدا شدهاند. این نشان میدهد که در این مکان افراد مشتاق و منتظر به جای ریختن اشک از چشمانشان، غم و اندوه خود را به شکل دیگری ابراز کردهاند.
هوش مصنوعی: تهمت و اتهام به کسی که دست به قتل زده است، هر زیبایی و شکوفایی را از من میگیرد، همانطور که بهار به خاطر خونریزیهای مکرر و بیدلیل بههمریخته میشود.
هوش مصنوعی: دل خود را ترمیم نکن؛ زیرا معماران عشق از همان ابتدا رنگ و زیبایی را به این ویرانه دادهاند.
هوش مصنوعی: عشاق به وسیلهی رسیدن به عشق، کدورتها و غمها را کنار میزنند و به آرامش میرسند. مانند شمعهایی که پس از ذوب شدن، نور و روشنی را منتشر میکنند و توانستهاند گرد و غبار را از خود دور کنند.
هوش مصنوعی: فراتر از این نمیتوان بر افرادی که سخاوتمندند خطا کرد، زیرا از روی فضولی و بیملاحظگی آبروی خود را از دست دادند.
هوش مصنوعی: من بنده آن کسانی هستم که در برابر خداوند سجدهگاه همت و تلاششان قرار گرفتهاند، زیرا این خاکیان به خاطر نام و آبرو، تمام آنچه را که دارند در راه خدا فدای کردهاند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، زیبایی و جذابیت آن چنان پایدار نیست که تنها با یک نگاه به آن ارزشی داشته باشد. مانند شبنم که بر روی گلها مینشیند و در عین زیبایی، لحظهای بیش دوام نمیآورد. برای درک و تشخیص زیبایی، نیاز به توجه و نگریستن دقیقتری داریم.
هوش مصنوعی: از شدت درد تو، جسمم به شدت میسوزد و آشیانهای برای آرامش نیافتهام. نالههایم به ظلم و ستمی تبدیل شدهاند که مانند آتش در نیستان پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: دست و شمشیر ناتوانی نتوانستند انتقام من را بگیرند، خون من مانند اشک بر روی مژگان ریخت.
هوش مصنوعی: درود و شکر خاصی به آن درگاه پاک که گاه و بیگاه دلهایی از محبت و عشق، در برابرش به خاک میافتند. آن کسی که در اثر نزدیکی به این مکان مقدس، از عرق و زحماتش، نیازی نداشته و بینیاز میگردد.
هوش مصنوعی: زندگی گذشته ما به راحتی قابل بازگشت نیست و هر چیزی که از دنیای ما کم شده، در فضایی نامعلوم و خالی از بین رفته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بتوانم، به مانند یک گلفروش، در برابر رسواییها تسلیم میشوم. مانند سحر که بینوا و بیدست و پا، از هر طرف به من حملهور شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ریختند
یا بسی جان کسان بگداختند، آن ریختند
شیره جانهای شیرین برکشیدند از نخست
وین تن نازک ازان شیرینی جان ریختند
هر کجا خوی ریخت از رویت، ملاحت مایه بست
[...]
صبح خیزان باز می در ساغر جان ریختند
کفر را میساخته در جام ایمان ریختند
چون صبا بستند احرام سر زلف صنم
صد پریشانی بر آن زلف پریشان ریختند
بودشان در دل ذخیره صد گریبان چاک غم
[...]
نقشبندانی که طرح روی جانان ریختند
طرح دلها را چو زلف او پریشان ریختند
شهسوار عشق در معموره منزل کی کند!
طرح این ویرانه را دانسته ویران ریختند
گلرخان بهر زکات گلفشانیهای عشق
[...]
آنکه از بوی بهارش رنگ امکان ریختند
گرد راهش جوش زد آثار اعیان ریختند
شاهد بزم خیالش تا درد طرف نقاب
آرزوها شش جهت یکچشم حیران ریختند
تا دم کیفیت مجنون او آمد به یاد
[...]
شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند
دانه امید را چون مهر یکسان ریختند
هرکه شد همچون صدف در سعی سامان عمل
عاقبت اندر دهانش آب نیسان ریختند
از وجود خویش دارم گرمی مهر عدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.