گنجور

 
بیدل دهلوی

آنکه از بوی بهارش رنگ امکان ریختند

گرد راهش جوش زد آثار اعیان ریختند

شاهد بزم خیالش تا درد طرف نقاب

آرزوها شش جهت یک‌چشم حیران ریختند

تا دم‌ کیفیت مجنون او آمد به یاد

سینه‌چاکان ازل صبح از گریبان ریختند

آسمان زان چشم شهلا چشمکی اندیشه کرد

از کواکب در کنارش نرگسستان ریختند

حیرتی زد جوش از آن نقش قدم در طبع خاک

تا نظر واکرد بر فرقش گلستان ریختند

از هوای سایهٔ دست کرم دربار او

ابرها در جلوه آوردند و باران ریختند

طرفی از دامانش افشاندند هستی زد نفس

وز خرامش یاد کردند آب حیوان ریختند

از حضور معنی‌اش بی‌پرده شد اسرار ذات

وز ظهور جسم او آیینهٔ جان ریختند

نام او بردند اسمای قدم آمد به عرض

از لب او دم زدند آیات قرآن ریختند

از جمالش صورت علم ازل بستند نقش

وز کمالش معنی تحقیق انسان ریختند

غیر ذاتش نیست بیدل در خیال‌آباد صنع

هرچه این بستند نقش و هر قدر آن ریختند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ریختند

یا بسی جان کسان بگداختند، آن ریختند

شیره جانهای شیرین برکشیدند از نخست

وین تن نازک ازان شیرینی جان ریختند

هر کجا خوی ریخت از رویت، ملاحت مایه بست

[...]

فصیحی هروی

صبح خیزان باز می در ساغر جان ریختند

کفر را می‌ساخته در جام ایمان ریختند

چون صبا بستند احرام سر زلف صنم

صد پریشانی بر آن زلف پریشان ریختند

بود‌شان در دل ذخیره صد گریبان چاک غم

[...]

فیاض لاهیجی

نقشبندانی که طرح روی جانان ریختند

طرح دل‌ها را چو زلف او پریشان ریختند

شهسوار عشق در معموره منزل کی کند!

طرح این ویرانه را دانسته ویران ریختند

گلرخان بهر زکات گل‌فشانی‌های عشق

[...]

بیدل دهلوی

مدعا دل بود اگر نیرنگ امکان ریختند

بهر این ‌یک ‌قطره خون‌، ‌صد رنگ ‌توفان ریختند

زین گلستان نی خزان در جلوه آمد، نی بهار

رنگ وهمی از نوای عندلیبان ریختند

خار‌ بستی کرد پیدا کوچه‌باغ انتظار

[...]

طغرل احراری

شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند

دانه امید را چون مهر یکسان ریختند

هرکه شد همچون صدف در سعی سامان عمل

عاقبت اندر دهانش آب نیسان ریختند

از وجود خویش دارم گرمی مهر عدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه